از زبان تهیان
از زبان تهیان
الان ۲ ساعت گذشته زوج ها درحال رقصیدن هستن پدر و مادر ها رفته بودن برقصن فقط منو ته و کوک و خواهرش نشسته بودیم که
تهیان. اوپا من میرم سرویس
هاوین.(خواهر کوک) من میتونم باهاتون بیام؟
تهیان. آره عزیزم بیا بریم
بعد باهم رفتیم دست شویی داشتم رژ لبم و پررنگ میکردم که
هاوین. میتونیم بیشتر باهم آشنا بشیم؟
تهیان. نمیدونم برای خانواده ها که دشمن هم هستن مشکلی نداره؟
هاوین.بخاطر خانواده ها و دشمنی زیاد از خیلی چیزا محرومیم
تهیان.آره ولی بیا باهم آشنا بشیم خیلی ازت خوشم میاد دختر خوشگلی هستی و خواهر همکلاسیم
هاوین. اوم تو همکلاسی کوک هستی؟
تهیان. آره امروز اولین روز دانشگاهم بود تو چی؟
هاوین. من تو یه کلاس دیگه هستم ولی کوک ۲۷ سالشه من ۲۰ سالمه
تهیان. خوب پس منم ازت سه سال بزرگترم هوم؟(بچه ها فکر کنم تو پارت اول گفتم ۲۰ سالشه اما الان ۲۵ سالشه )
هاوین. آره بیا بریم بشینیم حرف بزنیم
داشتیم میرفتیم که یه پسر اومد و دست هاوین گرفت میخواست اونو ببره و ببوسه که هاوین کشیدم پشت سرم و زدم تو صورت پسره یه لگد زدم تو شکمش که پخش زمین شد و از درد به خودش پیچید
تهیان. اگر یکبار دیگه دست به دوستم بخوره نصفت میکنم گمشو کنار
پسره. اینکارتو بی جواب نمیذارم دختره آشغالللللللللللل
تهیان. تو چی گفتی؟ موهاشو گرفتم و کشیدم بعدم ادامه دادم
اخبار یبار تکرار میکنن گمشو تا نزدم نصفت کنم پسره خررر
ولش کردم و پا به فرار گذاشت همون لحظه هاوین اومد و بغلم کرد
و یه عالمه گریه کرد منم اشکاشو پاک کردم و بعد رفتیم و نشستیم
از زبان جونگکوک
دیدم یه پسر رفت سمت هاوین اومدم بلند بشم که تهیان زدش و پخش زمین شد بعد هم موهاشو گرفت نمیدونم چی گفت که پسره از ترس فرار کرد بعدم که اومدن
از زبان تهیان
ته. چرا دیر کردین؟
تهیان. یه پسره مزاحم شد کارش و ساختیم بعد اومدیم
هاوین. تهیان واقعا ممنونم اگر تو نبودی
کوک پرید وسط حرفشو و
کوک.اگر نبود من میومدم
تهیان. خواهش میکنم عزیزم حالا بیشتر درمورد خودت بگو
ته. ببینم شما دارین باهم دوست میشین؟
هاوین. بله مشکلش چیه؟
کوک. خواهر من تو داری با دشمنمون دوست میشی؟
هاوین. داداش اونا دشمن من نیستن اصلا چرا شما صلح نمیکنین
تهیان. آره ما بخاطر این دشمنی از خیلی چیزا که شامل دوستی هم میشه محرومیم داداش من نمیفهمم من میخوام با هاوین دوست شم
ته.خوشگلم میدونم ولی نمیشه
بوم بوم بوم بوم بوم بوم بوم بوم (صدای تیر)
هاوین و تهیان.جییییییییغغ
ته. چه خبره؟
کوک. تهیونگ تهیان و بردار باید فرار کنیم
ته. چه خبره کوک؟
کوک. نمیدونم ولی یه چیزی هست که باید بگم سریع باش باید فرار کنیم
کوک هاوین و ته منو براید بغل کردن و با دو به سمت یه ون رفتیم
الان ۲ ساعت گذشته زوج ها درحال رقصیدن هستن پدر و مادر ها رفته بودن برقصن فقط منو ته و کوک و خواهرش نشسته بودیم که
تهیان. اوپا من میرم سرویس
هاوین.(خواهر کوک) من میتونم باهاتون بیام؟
تهیان. آره عزیزم بیا بریم
بعد باهم رفتیم دست شویی داشتم رژ لبم و پررنگ میکردم که
هاوین. میتونیم بیشتر باهم آشنا بشیم؟
تهیان. نمیدونم برای خانواده ها که دشمن هم هستن مشکلی نداره؟
هاوین.بخاطر خانواده ها و دشمنی زیاد از خیلی چیزا محرومیم
تهیان.آره ولی بیا باهم آشنا بشیم خیلی ازت خوشم میاد دختر خوشگلی هستی و خواهر همکلاسیم
هاوین. اوم تو همکلاسی کوک هستی؟
تهیان. آره امروز اولین روز دانشگاهم بود تو چی؟
هاوین. من تو یه کلاس دیگه هستم ولی کوک ۲۷ سالشه من ۲۰ سالمه
تهیان. خوب پس منم ازت سه سال بزرگترم هوم؟(بچه ها فکر کنم تو پارت اول گفتم ۲۰ سالشه اما الان ۲۵ سالشه )
هاوین. آره بیا بریم بشینیم حرف بزنیم
داشتیم میرفتیم که یه پسر اومد و دست هاوین گرفت میخواست اونو ببره و ببوسه که هاوین کشیدم پشت سرم و زدم تو صورت پسره یه لگد زدم تو شکمش که پخش زمین شد و از درد به خودش پیچید
تهیان. اگر یکبار دیگه دست به دوستم بخوره نصفت میکنم گمشو کنار
پسره. اینکارتو بی جواب نمیذارم دختره آشغالللللللللللل
تهیان. تو چی گفتی؟ موهاشو گرفتم و کشیدم بعدم ادامه دادم
اخبار یبار تکرار میکنن گمشو تا نزدم نصفت کنم پسره خررر
ولش کردم و پا به فرار گذاشت همون لحظه هاوین اومد و بغلم کرد
و یه عالمه گریه کرد منم اشکاشو پاک کردم و بعد رفتیم و نشستیم
از زبان جونگکوک
دیدم یه پسر رفت سمت هاوین اومدم بلند بشم که تهیان زدش و پخش زمین شد بعد هم موهاشو گرفت نمیدونم چی گفت که پسره از ترس فرار کرد بعدم که اومدن
از زبان تهیان
ته. چرا دیر کردین؟
تهیان. یه پسره مزاحم شد کارش و ساختیم بعد اومدیم
هاوین. تهیان واقعا ممنونم اگر تو نبودی
کوک پرید وسط حرفشو و
کوک.اگر نبود من میومدم
تهیان. خواهش میکنم عزیزم حالا بیشتر درمورد خودت بگو
ته. ببینم شما دارین باهم دوست میشین؟
هاوین. بله مشکلش چیه؟
کوک. خواهر من تو داری با دشمنمون دوست میشی؟
هاوین. داداش اونا دشمن من نیستن اصلا چرا شما صلح نمیکنین
تهیان. آره ما بخاطر این دشمنی از خیلی چیزا که شامل دوستی هم میشه محرومیم داداش من نمیفهمم من میخوام با هاوین دوست شم
ته.خوشگلم میدونم ولی نمیشه
بوم بوم بوم بوم بوم بوم بوم بوم (صدای تیر)
هاوین و تهیان.جییییییییغغ
ته. چه خبره؟
کوک. تهیونگ تهیان و بردار باید فرار کنیم
ته. چه خبره کوک؟
کوک. نمیدونم ولی یه چیزی هست که باید بگم سریع باش باید فرار کنیم
کوک هاوین و ته منو براید بغل کردن و با دو به سمت یه ون رفتیم
۴.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.