ویو تهکوک
یهو باهم داد زدن :چی؟
بورام:ازتون خواهش میکنم مراقبش باشین توروخدا اون گناه داره(گریه)اون فقط دوماه از من کوچیکتره ولی خیلی قلبش بچس نمیخواد خودشو اینجوری نشون بده ولی از بچه های دوساله شکننده تر و مهربون تره
کوک: حالا بیا بریم بالا ببینم چی شده
تهیونگ(از عصبانیت داره منفجر میشه)
کوک ویو
به محض اینکه رفتیم بالا دیدم یونجی نشسته رو صندلی و منتظر ماست
یونجی :اوه اومدین خی...(که حرفش با یه سیلی روی گونه اش قطع شد)
بورام:ازتون خواهش میکنم مراقبش باشین توروخدا اون گناه داره(گریه)اون فقط دوماه از من کوچیکتره ولی خیلی قلبش بچس نمیخواد خودشو اینجوری نشون بده ولی از بچه های دوساله شکننده تر و مهربون تره
کوک: حالا بیا بریم بالا ببینم چی شده
تهیونگ(از عصبانیت داره منفجر میشه)
کوک ویو
به محض اینکه رفتیم بالا دیدم یونجی نشسته رو صندلی و منتظر ماست
یونجی :اوه اومدین خی...(که حرفش با یه سیلی روی گونه اش قطع شد)
۱.۳k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.