پارت122

#پارت122
#شیطونکِ بابا🥺💜

یه دفعه بهم حمله کرد ولی خودمو کشیدم عقب و افتادم روی زمین....

صدرا که دید اوضاع خیطه فلنگو بست و رفت ، روی زمین خودمو میکشیدم و با التماس میگفتم :

_ بخدا دروغ میگه....
من سوار ماشین هیچ پسری نشدم افراز....

سیلی محکمی به صورتم زد

+ خفه شو عوضی
که واس من زیرو رو میکشی آره؟؟!

به سمتم حجوم آورد و ازموهام کشیدتم و به سمت همون اتاقی برد که قبلا زندونیم کرده بود

سرم بدجور میسوخت و انگار تک تک موهام داشتن از ریشه درمیومدن

پرتم کرد وسط اتاق که بلند شدم وعصبی گفتم:

_ چته وحشی باز هار شدی؟

با دادی که زد روح از تنم جدا شد

+ به کی میگی وحشی ح‌رومی؟ الان نشونت میدم وحشی کیه

کمربندشو درآورد که ترسیده هینی کشیدم و دستمو روی صورتم گذاشتم تا آسیبی نبینه....

تنم میلرزید و هر لحظه آماده ی ضربه اش بودم ولی خبری نشد

دستمو از روی چشمام باز کردم که دیدم کنارم نشسته و تو چشماش اشک جمع شده

+ بشکنه دستم که دخترمو زدم....

خواست دستی به صورتم بکشه که خودمو عقب کشیدم و رومو از برگروندم

_ به من دست نزن...

+ غلط کردم ببخشید
نفهمیدم دارم چه غلطی میکنم اصلا

سرم به شدت دردمیکرد به خاطر کشیده شدن موهام و هر لحظه ام دردش بیشتر میشد

_ تو مریضی...
روانی ای انگاری برو خودتو درمون کن
پشت گوشتو دیدی دیگه منم دیدی.....