☁پارت اول ☁
پِپا : من خیلی هیجان زدم تا حالا با بهترین دوستم به موزه نرفتم
ات: منم همینطور
پپا:نمیشه یه زره اخلاقت رو تغییر بدی
ات: خودت میدونی من با همه اینطوری هستم
پپا: به هر حال ( ناراحت)
پپا: رسیدیم
پیاده شدن و داشتن به طرف ورودی میرفتن
پپا: میدونی اینجا چیزای جادویی خیلی خوبی هست
ات: هوم
رفتن تو
پپا: سلام
نگهبان: سلام، اول پول بعد
پپا: چند
نگهبان: چون 2نفرید از هر کدومتون 10 دلار
پول ها رو دادن و رفتن تو خیلی بزرگ بود
ات: چقد بزرگه
پپا: بیا از اونجا شروع کنیم به نگاه کردن
ات : باش
پپا: اینا لباسای قدیمی جنگی هست و وسایل جنگ چه جالب
ات: بیا اینجا
پپا: عا
ات: این چقد خوبه
پپا: اون فقط یه وسایل شکنجه هست
ات: خوبه
پپا: بیا بریم اینطرف اونو برمیداری منو میکشی😅
پپا: اینو نگاه کن
ات: چه عجیبه
پپا: این یه شاخ بزرگ بزرگ چیه
ات: فک کنم دندونه چون تو شیشه اش نوشته دندونه دایناسوره
پپا: پشمام
ات:😅
پپا: این چقد چیزه
ات: واو بنظرت این رو چرا گذاشتن اینجا
پپا: نوشته شونه ی قدیمی
ات: جرررررررر
پپا:😂😂
مرد: خانم ها و آقایان اینجا ما یه الماس داریم که خیلی خیلی قدرتمنده میتونید بیاید ببینید ( داد)
رفتن اونجا تا الماس رو ببینن
ات: این واقعا خیلی زیباست
پپا: واو اره
مرد: لطفا بهش دست نزنید چون اون میتونه کشنده باشه چون تا حالا 200 نفر بهش دست زدن و از کما برنگشتن
پپا: مگه این چه قدرتی داره
مرد: نمیدونم
ات: من میخوام بهش دس بزنم
مرد: نه نمیشه
ات : ببین اگه اتفاقی برام افتاد تو مقصر نیستی
مرد: نه
ات: بهت گفتم بزار دست بزنم
پپا: ات
ات: خفه
پپا: ....
ات: بزار لطفا بهش زنگ بزنم
مرد: ولی.
ات: ولی نداریم
ات دستش رو روی الماس گذاشت و همه جا یه لحظه مثل گردباد وزید و همه افتادن زمین بجز ات که یهو گردباد آروم شد و هورا مثل قبل شد
مرد: خا...نم.. حالت.. ون. خو.. به( ترس و لکنت)
که یهو ات افتاد زمین
پپا: اتتتت( داد)
ادامه دارد
ات: منم همینطور
پپا:نمیشه یه زره اخلاقت رو تغییر بدی
ات: خودت میدونی من با همه اینطوری هستم
پپا: به هر حال ( ناراحت)
پپا: رسیدیم
پیاده شدن و داشتن به طرف ورودی میرفتن
پپا: میدونی اینجا چیزای جادویی خیلی خوبی هست
ات: هوم
رفتن تو
پپا: سلام
نگهبان: سلام، اول پول بعد
پپا: چند
نگهبان: چون 2نفرید از هر کدومتون 10 دلار
پول ها رو دادن و رفتن تو خیلی بزرگ بود
ات: چقد بزرگه
پپا: بیا از اونجا شروع کنیم به نگاه کردن
ات : باش
پپا: اینا لباسای قدیمی جنگی هست و وسایل جنگ چه جالب
ات: بیا اینجا
پپا: عا
ات: این چقد خوبه
پپا: اون فقط یه وسایل شکنجه هست
ات: خوبه
پپا: بیا بریم اینطرف اونو برمیداری منو میکشی😅
پپا: اینو نگاه کن
ات: چه عجیبه
پپا: این یه شاخ بزرگ بزرگ چیه
ات: فک کنم دندونه چون تو شیشه اش نوشته دندونه دایناسوره
پپا: پشمام
ات:😅
پپا: این چقد چیزه
ات: واو بنظرت این رو چرا گذاشتن اینجا
پپا: نوشته شونه ی قدیمی
ات: جرررررررر
پپا:😂😂
مرد: خانم ها و آقایان اینجا ما یه الماس داریم که خیلی خیلی قدرتمنده میتونید بیاید ببینید ( داد)
رفتن اونجا تا الماس رو ببینن
ات: این واقعا خیلی زیباست
پپا: واو اره
مرد: لطفا بهش دست نزنید چون اون میتونه کشنده باشه چون تا حالا 200 نفر بهش دست زدن و از کما برنگشتن
پپا: مگه این چه قدرتی داره
مرد: نمیدونم
ات: من میخوام بهش دس بزنم
مرد: نه نمیشه
ات : ببین اگه اتفاقی برام افتاد تو مقصر نیستی
مرد: نه
ات: بهت گفتم بزار دست بزنم
پپا: ات
ات: خفه
پپا: ....
ات: بزار لطفا بهش زنگ بزنم
مرد: ولی.
ات: ولی نداریم
ات دستش رو روی الماس گذاشت و همه جا یه لحظه مثل گردباد وزید و همه افتادن زمین بجز ات که یهو گردباد آروم شد و هورا مثل قبل شد
مرد: خا...نم.. حالت.. ون. خو.. به( ترس و لکنت)
که یهو ات افتاد زمین
پپا: اتتتت( داد)
ادامه دارد
۱۸.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.