فیک کوک(پرستار بچه) پارت 14
بالاخره وام کرد دهنم رو باز کرد و منتظر بود چیزی بگم
هر کاری کردم دهنم باز نمیشد نمیدونم چرا نمیتونستم حرف بزنم...
2 ماه بعد
کوک: اقای دکتر هر کاری میکنم دهنش رو باز نمیکنه حالش خوبه؟
دکتر: دو هفته پیش هم اوردیش 1 ماه پیش هم اوردیش هر دفعه دارو دادم هنوز خوب نشده؟
کوک: دکتر دهنش باز نمیشه دارو بخوره سرم هم که زدم فایده نداشت چه کار کنم
دکتر: این که نمیتونه خودش لال بشه پس حتما تو یه شوک بزرگی قرار گرفته... منم نمیتونم کاری براش انجام بدم شرمنده
کوک: هیچ راهی نداره یعنی؟
دکتر:نه خودتون باید مراقب همسرتون می بودید
سه هفته بعد :
کوک:لیا میگم حرف بزن
کوک:لیااااا کثافت میگم حرف بزن
3 ماهه مراقبتم خسته شدم دیگه
تو ذهن لیا:
همش داد میزد و منم همش تو دلم بهش فحش میدادم اینکه نمیتونستم حرف بزنم خیلی اذیتم میکرد
حتی نمیتونستم به یوئی زنگ بزنم اینترنت هم ندارم پیام بدم
تا الان حتما بچش بدنیا اومده
چراااا اخه کوک خیلی بدی خیلییی 😭😭
یدفعه کوک منو بلند کرد و گذاشت تو ماشین
منو برد به یه خونه متروکه و ولم کرد اونجا رو بلد نبودم واقعا ترسیده بودم دیدم رفت سمت ماشین.... ینی واقعا میخواد منو ول کنه؟ چجوری دلش میاد
لیا: ک..... و..... و.... ک.... ن...... ر... رو
دهنم بزور باز شد تا حرف بزنم ولی اهمیت نداد و رفت
4 سال بعد : نور افتاب مستقیم خورد تو چشمام و باعث شد بیدار بشم اوففف چقد گرمه همه جا ساکته
سوهو: مامان مامان بیدار شو بیا بازی کنیم سنگ ها رو چیدم
خوب بزار معرفی کنم... سوهو پسرمه و 3 ماه دیگه 5 سالش میشه
اره... من وقتی پیش کوک بودم ازش بچه دار بودم و بهش نگفته بودم یواشکی رفته بودم دکتر و دکتر گفت : خانم با اسیب هایی که شما دیدید خدا بهتون رحم کرده که بچه زندست
لیا:ب . بچه؟ چ.... ی... گ.. گفتید؟
اره من هنوزم لکنت دارم ولی بهتر شدم سوهو باعث شد یه زن قوی بشم و بتونم حرف بزنم به خاطر اون الان میرم سرکار و خونه گرفتم و به خرج ماهانه میرسم
اون بهم انگیزه میده و الان جز اون هیچیز برام مهم نیست
هر کاری کردم دهنم باز نمیشد نمیدونم چرا نمیتونستم حرف بزنم...
2 ماه بعد
کوک: اقای دکتر هر کاری میکنم دهنش رو باز نمیکنه حالش خوبه؟
دکتر: دو هفته پیش هم اوردیش 1 ماه پیش هم اوردیش هر دفعه دارو دادم هنوز خوب نشده؟
کوک: دکتر دهنش باز نمیشه دارو بخوره سرم هم که زدم فایده نداشت چه کار کنم
دکتر: این که نمیتونه خودش لال بشه پس حتما تو یه شوک بزرگی قرار گرفته... منم نمیتونم کاری براش انجام بدم شرمنده
کوک: هیچ راهی نداره یعنی؟
دکتر:نه خودتون باید مراقب همسرتون می بودید
سه هفته بعد :
کوک:لیا میگم حرف بزن
کوک:لیااااا کثافت میگم حرف بزن
3 ماهه مراقبتم خسته شدم دیگه
تو ذهن لیا:
همش داد میزد و منم همش تو دلم بهش فحش میدادم اینکه نمیتونستم حرف بزنم خیلی اذیتم میکرد
حتی نمیتونستم به یوئی زنگ بزنم اینترنت هم ندارم پیام بدم
تا الان حتما بچش بدنیا اومده
چراااا اخه کوک خیلی بدی خیلییی 😭😭
یدفعه کوک منو بلند کرد و گذاشت تو ماشین
منو برد به یه خونه متروکه و ولم کرد اونجا رو بلد نبودم واقعا ترسیده بودم دیدم رفت سمت ماشین.... ینی واقعا میخواد منو ول کنه؟ چجوری دلش میاد
لیا: ک..... و..... و.... ک.... ن...... ر... رو
دهنم بزور باز شد تا حرف بزنم ولی اهمیت نداد و رفت
4 سال بعد : نور افتاب مستقیم خورد تو چشمام و باعث شد بیدار بشم اوففف چقد گرمه همه جا ساکته
سوهو: مامان مامان بیدار شو بیا بازی کنیم سنگ ها رو چیدم
خوب بزار معرفی کنم... سوهو پسرمه و 3 ماه دیگه 5 سالش میشه
اره... من وقتی پیش کوک بودم ازش بچه دار بودم و بهش نگفته بودم یواشکی رفته بودم دکتر و دکتر گفت : خانم با اسیب هایی که شما دیدید خدا بهتون رحم کرده که بچه زندست
لیا:ب . بچه؟ چ.... ی... گ.. گفتید؟
اره من هنوزم لکنت دارم ولی بهتر شدم سوهو باعث شد یه زن قوی بشم و بتونم حرف بزنم به خاطر اون الان میرم سرکار و خونه گرفتم و به خرج ماهانه میرسم
اون بهم انگیزه میده و الان جز اون هیچیز برام مهم نیست
۷۵.۶k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.