پارت ۱۸ رمان ماه تاریک

از زیر گلدون ورداشتم در باز کردم رفتم تو اتاقش
+بیـــــــــــــــــــدار شـــــــــــــــــــو
-خوابماااااا
+ساعتو ببیننننننن پاشو اماده شو دیرههههه
-باشه بیدارم گمشو برم حموم
+اوکی بدو
رفتم طبقه ی پایین ولی صدایی ازش نیمد....رفتم تو اشپز خونه ی یه لیوان اب ورداشتم ریختم روش😂
-چتهههه روانییییی
+یه پیش نمایش یرای حموم بود
-من اگه دستم به تو برسه.....
تا اومد بدوعه سمتم از خونش رفتم بیرون...ساعت ۹:۱٠
رفتم دم خونه ی کامران در زدم و مادرش دروباز کرد
+سلام خاله زهره
&سلام دخترکم اینحا چیکار میکنی
+کامران خوابه نه؟
&اره بابا
+خاله بی زحمت یه لیوان اب رو سرش خالی کنید بگید از طرف من بود بهشم بگید دیره قراره بریم کارخونه خیر سرش اون قرار بود بیاد دنبالمون
&باشه خاله جان حتما تو برو
+مرسییی خاله بای بای
خب موند دانیال ولی....الان در بزنم کی درو باز میکنه شت
تق تق تق
کسی دروباز نکرد....سلــ