《چند پارتی🌊》
#سونگمین
#استری_کیدز
سونگمین هول کرده بود پیش خودش میگفت تو که خوب بودی یهو چی شد این چرا از حال رفت حالا چیکار کنم نمیره
_هی..هی بلند شو رو دست من نمیر لطفاا
چند بار به صورتت زد ولی فایده نداشت بیدار نمیشدی
_بیدار شو بیدار شووو عه میگم نمیر رو دست من
دید فایده ای نداره بلندت کرد و بدو بدو سمت ماشین رفت گذاشتت تو صندلی عقب
ماشینو روشن کرد و با بالاترین سرعتی که میتونست حرکت کرد اونقدر نگران و ترسیده بود که متوجه سرعتش نبود نمیخواست تنها دوست عزیزشو از دست بده
بالاخره رسید سریع تورو با خودش برداشت و به بخش اورژانس رفت و دیگه بقیشو به دکتر پرستارا سپرد
روی صندلی نشسته بود و منتظر خبری از تو بود نیم ساعتی بود که توی اتاق بودی و اون اجازه ورود نداشت
دکتر بعد چند دقیقه بیرون اومد
سونگمینی که توی افکارش غرق شده بود به خودش اومد و سمت دکتر رفت
_چیشده جناب دکتر؟برای دوستم چه مشکلی پیش اومده؟اون کاملا سالم بود
دکتر دست رونه شونه پسر گذاشت
×نگران نباش پسر خوب حالش خوبه با توجه به آزمایشات بنظر میرسه یه طور مسمومیت داخل بدنش اتفاق افتاده باشه
_مسمومیت؟چرا؟دلیلی نبود که مسموم شده باشه
×فعلا که نمیدونم ولی ممکنه مسمومیت دارویی باشه
با این حرف سونگمین سر جاش خشک شد
دارو؟اون دارویی مصرف کرده بود؟
_ینی میگید میخواسته...؟
×بیا زود قضاوت نکنیم هنوز چیزی معلوم نیست
سونگمین سعی میکرد خودشو آروم کنه آره حرفای دکتر درسته نباید اینطوری فکر کنم به هر حال اون هیچ وقت همچین کاری نمیکنه
الان که دکترا کارشون توی اتاق بیمار تموم شده بود سونگمین اومد داخل روی صندلی کنار تخت نشست و منتظر موند تقریبا شب شده بود و هنوز به هوش نیومده بودی هنوز سوالاتش ذهنشون درگیر میکرد افکارش خیلی زیاد بود دیگه داشت دیوونه میشد
آروم چشماتو باز کردی سونگمین سریع از جاش بلند شد اشک شوق تو چشمام جمع شده بود دستتو گرفت
_لعنتی...چرا اینقدر نگرانم کردی نزدیک بود رو دست من بمیری
در حین اشک لبخند کوتاهی زد و بغلت کوتاهی کرد
+سونگمین یهو چیشد چرا اینجا تو بیمارستانم؟
_اینو باید از تو بپرسم اگه میدونستم که الان وضعم این نبود
+معذرت میخوام که اینطور شد
_خب نمیبخشم،حالا بگو ببینم یهو چیشد؟دکتر گفت مسمومیت دارویی شده چی خورده بودی؟میخواستی خود&کشی کنی؟
اخماش رفته بود تو هم و بغض داشت
#استری_کیدز
سونگمین هول کرده بود پیش خودش میگفت تو که خوب بودی یهو چی شد این چرا از حال رفت حالا چیکار کنم نمیره
_هی..هی بلند شو رو دست من نمیر لطفاا
چند بار به صورتت زد ولی فایده نداشت بیدار نمیشدی
_بیدار شو بیدار شووو عه میگم نمیر رو دست من
دید فایده ای نداره بلندت کرد و بدو بدو سمت ماشین رفت گذاشتت تو صندلی عقب
ماشینو روشن کرد و با بالاترین سرعتی که میتونست حرکت کرد اونقدر نگران و ترسیده بود که متوجه سرعتش نبود نمیخواست تنها دوست عزیزشو از دست بده
بالاخره رسید سریع تورو با خودش برداشت و به بخش اورژانس رفت و دیگه بقیشو به دکتر پرستارا سپرد
روی صندلی نشسته بود و منتظر خبری از تو بود نیم ساعتی بود که توی اتاق بودی و اون اجازه ورود نداشت
دکتر بعد چند دقیقه بیرون اومد
سونگمینی که توی افکارش غرق شده بود به خودش اومد و سمت دکتر رفت
_چیشده جناب دکتر؟برای دوستم چه مشکلی پیش اومده؟اون کاملا سالم بود
دکتر دست رونه شونه پسر گذاشت
×نگران نباش پسر خوب حالش خوبه با توجه به آزمایشات بنظر میرسه یه طور مسمومیت داخل بدنش اتفاق افتاده باشه
_مسمومیت؟چرا؟دلیلی نبود که مسموم شده باشه
×فعلا که نمیدونم ولی ممکنه مسمومیت دارویی باشه
با این حرف سونگمین سر جاش خشک شد
دارو؟اون دارویی مصرف کرده بود؟
_ینی میگید میخواسته...؟
×بیا زود قضاوت نکنیم هنوز چیزی معلوم نیست
سونگمین سعی میکرد خودشو آروم کنه آره حرفای دکتر درسته نباید اینطوری فکر کنم به هر حال اون هیچ وقت همچین کاری نمیکنه
الان که دکترا کارشون توی اتاق بیمار تموم شده بود سونگمین اومد داخل روی صندلی کنار تخت نشست و منتظر موند تقریبا شب شده بود و هنوز به هوش نیومده بودی هنوز سوالاتش ذهنشون درگیر میکرد افکارش خیلی زیاد بود دیگه داشت دیوونه میشد
آروم چشماتو باز کردی سونگمین سریع از جاش بلند شد اشک شوق تو چشمام جمع شده بود دستتو گرفت
_لعنتی...چرا اینقدر نگرانم کردی نزدیک بود رو دست من بمیری
در حین اشک لبخند کوتاهی زد و بغلت کوتاهی کرد
+سونگمین یهو چیشد چرا اینجا تو بیمارستانم؟
_اینو باید از تو بپرسم اگه میدونستم که الان وضعم این نبود
+معذرت میخوام که اینطور شد
_خب نمیبخشم،حالا بگو ببینم یهو چیشد؟دکتر گفت مسمومیت دارویی شده چی خورده بودی؟میخواستی خود&کشی کنی؟
اخماش رفته بود تو هم و بغض داشت
۸.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.