ستاره در شب
دیانا:سو*تی*نمو در اوردم شروع کرد به ف*شا*ر دادنشون که صدا در اومد
ارسلان: یه لی*سی زدم به سی*ن*ش بعدش لباسامونو پوشیدیم
دیانا:مامان ارسلان صدام کرد
مامان ارسلان: دیانا......دیانا
دیانا:الان میام
رفتم گفت بلدی آشپزی کنی گفتم آره گفت امشب ۶ مدل غدا درست کن و سالاد مهمون داریم گفتم باشه شروع کردم به درست کردن
ارسلان:حیلی دیر شده بود رفتم ببینم کجاست دیدم تو آشپز خونس صورتش قرمز شده بود رفتم به مامانم گفتم مامان
مامان ارسلان:بله ارسلان
ارسلان:مگه دیانا کلفته بعدشم نازنین کو بعد تو مهمون داری به ما چه
مامان ارسلان:باید کار کنه
ارسلان:رفتم دست دیانا رو گرفتم کشوندمش تو اتاق بهش گفتم جلو در منتظرم آماده شو بریم بیرون
مامان ارسلان:امشب مهمون دارم نباید برید بیرون
ارسلان:اهمیت ندادم و رفتیم
ادامه لایک ها به ۴ برسه
ارسلان: یه لی*سی زدم به سی*ن*ش بعدش لباسامونو پوشیدیم
دیانا:مامان ارسلان صدام کرد
مامان ارسلان: دیانا......دیانا
دیانا:الان میام
رفتم گفت بلدی آشپزی کنی گفتم آره گفت امشب ۶ مدل غدا درست کن و سالاد مهمون داریم گفتم باشه شروع کردم به درست کردن
ارسلان:حیلی دیر شده بود رفتم ببینم کجاست دیدم تو آشپز خونس صورتش قرمز شده بود رفتم به مامانم گفتم مامان
مامان ارسلان:بله ارسلان
ارسلان:مگه دیانا کلفته بعدشم نازنین کو بعد تو مهمون داری به ما چه
مامان ارسلان:باید کار کنه
ارسلان:رفتم دست دیانا رو گرفتم کشوندمش تو اتاق بهش گفتم جلو در منتظرم آماده شو بریم بیرون
مامان ارسلان:امشب مهمون دارم نباید برید بیرون
ارسلان:اهمیت ندادم و رفتیم
ادامه لایک ها به ۴ برسه
۲.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.