احساس گمشده «۱۱»
احساس گمشده «۱۱»
_ به نظرم تنبیه بهترین راه برای اینه که بهت بفهمونم تو ماله منی .
به دختر اجازه ی حرف زدن نداد و شروع کرد به بوسیدن دختر .
ویو ات
با دستام به عقب هولش میدادم تا بلکه بتونم از خودم جداش کنم ، اما زورم به قدری نبود که بتونم یک بکسر حرفه ای رو از خودم جدا کنم . با گازی که از لبم گرف مجبور شدم باهاش همکاری کنم ، براید بغلم کرد و به سمت اتاق حرکت کرد .
« پرش زمانی به فردا صبح »
_ لیدی صبحانه حاضره
+ …..
_ دوهی بلند شو دیگه میدونی ساعت چنده ؟
+ تو به من چیکار داری ، برو صبحونتو کوفت کن
_ بلند شو بهت میگم
+ نمیخام ، دوست دارم بخابم ، بعدم تقصیر خودته ، آنقدر درد دارم که نمیتونم از جام تکون بخورم
_ «خنده» پس موضوع اینه ، صبر کن الان میام
_ بفرما این قرص اینم کیسه آب گرم ، الانم میام ماساژت میدم
دختر قرص رو خورد و کیسه رو زیر شکمش قرار داد ، چشماش رو بست تا آروم شه .
کوک دختر رو از پشت بغل کرد و شروع به ماساژ دادن شکم تخت و سفید دختر کرد .
_ آروم شدی ؟
+ اوهوم
_ میخای بگم اجوما صبحانتو بیاره بالا ؟
+ اره
_ باشه بیبی ، من باید برم شرکت مراقب خودت باش
+ هوم باشه
بوسه ای به لپ های دختر هدیه کرد و از اتاق خارج شد .
بعد از دو دقیقه اجوما صبحانه رو برای دوهی آورد .
= اگر چیزه دیگه ای لازم داشتین صدام کنین خانوم
+ باشه خیلی ممنون
اجوما از اتاق خارج شد .
دوهی روی تخت نشست و شروع به خوردن صبحانه کرد .
بعد از خوردن صبحانه به حموم رفت و کل روزش رو با ورزش ، فیلم ، کتاب گذروند ، ساعت ۹ بود و مشغول خوندن کتابه مورده علاقش بود که ……
_ به نظرم تنبیه بهترین راه برای اینه که بهت بفهمونم تو ماله منی .
به دختر اجازه ی حرف زدن نداد و شروع کرد به بوسیدن دختر .
ویو ات
با دستام به عقب هولش میدادم تا بلکه بتونم از خودم جداش کنم ، اما زورم به قدری نبود که بتونم یک بکسر حرفه ای رو از خودم جدا کنم . با گازی که از لبم گرف مجبور شدم باهاش همکاری کنم ، براید بغلم کرد و به سمت اتاق حرکت کرد .
« پرش زمانی به فردا صبح »
_ لیدی صبحانه حاضره
+ …..
_ دوهی بلند شو دیگه میدونی ساعت چنده ؟
+ تو به من چیکار داری ، برو صبحونتو کوفت کن
_ بلند شو بهت میگم
+ نمیخام ، دوست دارم بخابم ، بعدم تقصیر خودته ، آنقدر درد دارم که نمیتونم از جام تکون بخورم
_ «خنده» پس موضوع اینه ، صبر کن الان میام
_ بفرما این قرص اینم کیسه آب گرم ، الانم میام ماساژت میدم
دختر قرص رو خورد و کیسه رو زیر شکمش قرار داد ، چشماش رو بست تا آروم شه .
کوک دختر رو از پشت بغل کرد و شروع به ماساژ دادن شکم تخت و سفید دختر کرد .
_ آروم شدی ؟
+ اوهوم
_ میخای بگم اجوما صبحانتو بیاره بالا ؟
+ اره
_ باشه بیبی ، من باید برم شرکت مراقب خودت باش
+ هوم باشه
بوسه ای به لپ های دختر هدیه کرد و از اتاق خارج شد .
بعد از دو دقیقه اجوما صبحانه رو برای دوهی آورد .
= اگر چیزه دیگه ای لازم داشتین صدام کنین خانوم
+ باشه خیلی ممنون
اجوما از اتاق خارج شد .
دوهی روی تخت نشست و شروع به خوردن صبحانه کرد .
بعد از خوردن صبحانه به حموم رفت و کل روزش رو با ورزش ، فیلم ، کتاب گذروند ، ساعت ۹ بود و مشغول خوندن کتابه مورده علاقش بود که ……
۱.۲k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.