📝
📝
آدم ها از تنهایی می ترسند .
برای فرار از تنهایی دست پدر و مادرت را در کودکی رها نمی کنی !
وقتی کسی اسمت را می پرسد محکم تر دستشان را می گیری و حتی گاهی خودت را پشت پاهای بلندشان پنهان می کنی !
بزرگتر می شوی و برای تنها نبودن و تنها نماندن ، دوست پیدا می کنی . چند سالی را با دوستانت سرگرمی ، همان ها که می آیند و یک روز می روند .
از رفتنشان هر بار بیشتر از قبل از تنها شدن و تنها ماندن می ترسی . گمان می کنی باید کسی باشد که همیشه بماند . به او می گویند نیمه گمشده . ازدواج می کنی و تصور می کنی حالا کسی هست برای همیشه و دیگر تنها نیستی !
تنهایی اما بزرگتر از این حرف هاست !
تنهاییت را پنهان می کنی و به زبان می گویی دیگر تنها نیستی .
در خیالت گمان می کنی فرزند می تواند راه چاره باشد برای فرار از این تنهایی که از اول با تو بوده ...
فرزندی می آوری و می شود همه امیدت برای تنها نبودن و تنها نماندن .
فرزند تو مانند کودکیت به دنبال دوست و همسر و فرزند ...
و یک روز به تو ثابت می شود ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم .
می فهمی کسی که همیشه با توست همان است که از رگ گردن به تو نزدیک تر است .
می شود معدود کسانی را در طول زندگی دوست داشت ، گاهی بیشتر از جان
اما اگر برای فرار از تنهایی دوست انتخاب می کنی ،
برای فرار از تنهایی ازدواج می کنی ، فرزند می آوری ،
یک روز عمیقاً احساس شکست می کنی !
تنهایی را بپذیر ...
می دانم جان انسان به وجود بعضی آدم ها بند می شود ، اما این علاقه ها تغییری در حقیقت ایجاد نمی کند ...
انسان روی زمین تنهاست
آدم ها از تنهایی می ترسند و از ترس تنهایی چه کارها که نمی کنند ...
#مه_سا_رازقی
آدم ها از تنهایی می ترسند .
برای فرار از تنهایی دست پدر و مادرت را در کودکی رها نمی کنی !
وقتی کسی اسمت را می پرسد محکم تر دستشان را می گیری و حتی گاهی خودت را پشت پاهای بلندشان پنهان می کنی !
بزرگتر می شوی و برای تنها نبودن و تنها نماندن ، دوست پیدا می کنی . چند سالی را با دوستانت سرگرمی ، همان ها که می آیند و یک روز می روند .
از رفتنشان هر بار بیشتر از قبل از تنها شدن و تنها ماندن می ترسی . گمان می کنی باید کسی باشد که همیشه بماند . به او می گویند نیمه گمشده . ازدواج می کنی و تصور می کنی حالا کسی هست برای همیشه و دیگر تنها نیستی !
تنهایی اما بزرگتر از این حرف هاست !
تنهاییت را پنهان می کنی و به زبان می گویی دیگر تنها نیستی .
در خیالت گمان می کنی فرزند می تواند راه چاره باشد برای فرار از این تنهایی که از اول با تو بوده ...
فرزندی می آوری و می شود همه امیدت برای تنها نبودن و تنها نماندن .
فرزند تو مانند کودکیت به دنبال دوست و همسر و فرزند ...
و یک روز به تو ثابت می شود ما تنها به دنیا می آییم و تنها از دنیا می رویم .
می فهمی کسی که همیشه با توست همان است که از رگ گردن به تو نزدیک تر است .
می شود معدود کسانی را در طول زندگی دوست داشت ، گاهی بیشتر از جان
اما اگر برای فرار از تنهایی دوست انتخاب می کنی ،
برای فرار از تنهایی ازدواج می کنی ، فرزند می آوری ،
یک روز عمیقاً احساس شکست می کنی !
تنهایی را بپذیر ...
می دانم جان انسان به وجود بعضی آدم ها بند می شود ، اما این علاقه ها تغییری در حقیقت ایجاد نمی کند ...
انسان روی زمین تنهاست
آدم ها از تنهایی می ترسند و از ترس تنهایی چه کارها که نمی کنند ...
#مه_سا_رازقی
۵.۱k
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.