part14
part14
دیانا: شلاق رابطه bd.sm رو دیدم داشتم سکته میکردم سریع رفتم بیرون از اتاقش صدای صحبت کردن میومد فکر کنا دوستای ارباب اومدن رفتم پایین و ارباب بهم گفت چایی بریزم و اوردم که به دوستاش تعارف کنم چندتا دخترو پسر بودن که به همشون میومد رلن که یهو نیکا رو دیدم اشک تو چشام جمع شد
نیکا: دستم و گذاشتم رو دهنم
ارسلان: برو پیش دخترا تو حیاطن
دیانا: چشم اما من یه گوشه قایم شدم تا نیکا بیاد باهم حرف بزنیم
نیکا: اروم در گوش متین لب زدم متین دستشویی کجاس بهم گفتو رفتم پیش دیانا
دیانا: تو اینجا چیکار میکنی
نیکا: ارسلان دوست منو متینه
دیانا: خیلی خوشحالم دوباره دیدمت
نیکا: منم
دیانا: ارباب میتونه منو ول کنه
نیکا: ارباب کیه
دیانا: ارسلان
نیکا: شاید نمیدونم ولی تو رفیق بازی خیلی مهربونه بامزس
دیانا: هیی
متین: نیکا بیا میخوایم بریم
نیکا: من باید دیگه برم ولی دوبارع میام ببینمت
دیانا: 🙂
ادامه دارد....
دیانا: شلاق رابطه bd.sm رو دیدم داشتم سکته میکردم سریع رفتم بیرون از اتاقش صدای صحبت کردن میومد فکر کنا دوستای ارباب اومدن رفتم پایین و ارباب بهم گفت چایی بریزم و اوردم که به دوستاش تعارف کنم چندتا دخترو پسر بودن که به همشون میومد رلن که یهو نیکا رو دیدم اشک تو چشام جمع شد
نیکا: دستم و گذاشتم رو دهنم
ارسلان: برو پیش دخترا تو حیاطن
دیانا: چشم اما من یه گوشه قایم شدم تا نیکا بیاد باهم حرف بزنیم
نیکا: اروم در گوش متین لب زدم متین دستشویی کجاس بهم گفتو رفتم پیش دیانا
دیانا: تو اینجا چیکار میکنی
نیکا: ارسلان دوست منو متینه
دیانا: خیلی خوشحالم دوباره دیدمت
نیکا: منم
دیانا: ارباب میتونه منو ول کنه
نیکا: ارباب کیه
دیانا: ارسلان
نیکا: شاید نمیدونم ولی تو رفیق بازی خیلی مهربونه بامزس
دیانا: هیی
متین: نیکا بیا میخوایم بریم
نیکا: من باید دیگه برم ولی دوبارع میام ببینمت
دیانا: 🙂
ادامه دارد....
۱۲.۲k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.