love shot (p8)
ا.ت ویو
آنقدر ترسیده بودم که داشتم سکته میکردم
ا.ت یونگییییییییی یونگییییییییییی
ته مو: زنگ زدم اورژانس الان میان یونگی یکم تحمل کن
ا.ت :یونگی هق....بی...هق....هوشههه
یون وو :چی بکش کنار(در حال چک کردن نبض یونگی)نبضش نمیزنه...
ا.ت: چی؟؟؟(خودش چک میکنه)یونگی تحمل کن از زبان ادمین(🗿):ا.ت موهاشو میبنده و یه نفس عمیق میکشه و لباشو روی لبای یونگی میذاره و بهش نفس مصنوعی میده دو بار این کارو تکرار میکنه که آمبولانس میرسه یون وو یونگی کول میکنه و با ا.ت وارد ماشین آمبولانس میشن توی آمبولانس به یونگی اکسیژن وصل میکننو...
پرش زمانی به بیمارستان:
ا.ت : عه آقای دکتر وضشون چطوره؟
دکتر حالشون خوبه یکم دیگه به هوش میان میتونید الان برید پیشش ولی یه سوال
ا.ت : بفرمایید
دکتر: بهش نفس مصنوعی دادین
یون وو: بله این خانم دادن
دکتر : معلومه آخه تمام لب دهنشون خونیه (ا.ت منظورشه) در هر حال کار خیلی خوبی کردین این کارتون باعث شده نبضشون برگرده
ا.ت: خداروشکر( با خنده)
پرش زمانی اتاق یونگی (یونگی هنوز بی هوشه)
ا.ت : یون وو تو دیگه برو پیش بچه ها امشبو من این جا میمونم
یون وو: باشه اگه چیزی خواستین به من یا لیا زنگ بزنید
ا.ت ویو
چند ساعت گذشت دستای یونگی رو گرفته بودمو منتظر بودم بیدار شه
متوجه شدم چشای یونگی کم کم باز شدن
ادمین ویو(سممم🗿💔🫳)
تا یونگی چشاشو باز کرد ا.ت سریع پرید بغلشو گریه کرد
یونگی: عه عه عه چرا گریه میکنی
ا.ت: میدونی...هق چقد...هق... ترس..هق...دم؟؟؟ چت شد یهو هاااا؟؟؟؟؟
یونگی: نفس بگیر بابا عه آروم باش اشکالی نداره نگا من خوبم هومم؟
ا.ت : اگه یچیزیت میشد چی؟
یونگی: وای اینو چقد شبیه پیشی کوچولو هاس اخی گریه نکن دیگه باشه؟
ا.ت: باشه
ا.ت از بغل یونگی در اومد و بهش گفت
خماری😏🗿
ت
قسمت بعد خیلی خوبه از من نصیحت از دستش ندید💕🫳🗿
آنقدر ترسیده بودم که داشتم سکته میکردم
ا.ت یونگییییییییی یونگییییییییییی
ته مو: زنگ زدم اورژانس الان میان یونگی یکم تحمل کن
ا.ت :یونگی هق....بی...هق....هوشههه
یون وو :چی بکش کنار(در حال چک کردن نبض یونگی)نبضش نمیزنه...
ا.ت: چی؟؟؟(خودش چک میکنه)یونگی تحمل کن از زبان ادمین(🗿):ا.ت موهاشو میبنده و یه نفس عمیق میکشه و لباشو روی لبای یونگی میذاره و بهش نفس مصنوعی میده دو بار این کارو تکرار میکنه که آمبولانس میرسه یون وو یونگی کول میکنه و با ا.ت وارد ماشین آمبولانس میشن توی آمبولانس به یونگی اکسیژن وصل میکننو...
پرش زمانی به بیمارستان:
ا.ت : عه آقای دکتر وضشون چطوره؟
دکتر حالشون خوبه یکم دیگه به هوش میان میتونید الان برید پیشش ولی یه سوال
ا.ت : بفرمایید
دکتر: بهش نفس مصنوعی دادین
یون وو: بله این خانم دادن
دکتر : معلومه آخه تمام لب دهنشون خونیه (ا.ت منظورشه) در هر حال کار خیلی خوبی کردین این کارتون باعث شده نبضشون برگرده
ا.ت: خداروشکر( با خنده)
پرش زمانی اتاق یونگی (یونگی هنوز بی هوشه)
ا.ت : یون وو تو دیگه برو پیش بچه ها امشبو من این جا میمونم
یون وو: باشه اگه چیزی خواستین به من یا لیا زنگ بزنید
ا.ت ویو
چند ساعت گذشت دستای یونگی رو گرفته بودمو منتظر بودم بیدار شه
متوجه شدم چشای یونگی کم کم باز شدن
ادمین ویو(سممم🗿💔🫳)
تا یونگی چشاشو باز کرد ا.ت سریع پرید بغلشو گریه کرد
یونگی: عه عه عه چرا گریه میکنی
ا.ت: میدونی...هق چقد...هق... ترس..هق...دم؟؟؟ چت شد یهو هاااا؟؟؟؟؟
یونگی: نفس بگیر بابا عه آروم باش اشکالی نداره نگا من خوبم هومم؟
ا.ت : اگه یچیزیت میشد چی؟
یونگی: وای اینو چقد شبیه پیشی کوچولو هاس اخی گریه نکن دیگه باشه؟
ا.ت: باشه
ا.ت از بغل یونگی در اومد و بهش گفت
خماری😏🗿
ت
قسمت بعد خیلی خوبه از من نصیحت از دستش ندید💕🫳🗿
۴.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.