وانشات دوراهی عشق پارت 7
پام گیر کرد به پایه میز و افتادم روی جونگ کوک لبامون روی هم قرار گرفته بود خیلی سریع ازش جدا شدم ....خیلی خوب میتونستم احساس کنم که گونه هام سرخ شده .... ولی اون خیلی آروم و ریلکس بلند شد و رفت داخل آشپز خونه ...... به سمت پذیرایی رفتم گوشیم رو برداشتم .... چییی!!! تهیونگ زنگ زده بوده ..... دزدکی به تهیونگ پیام دادم که بیاد دنبالم آدرس رو هم براش نوشتم و پیام رو برای خودم پاک کردم .......گوشیم رو گذاشتم روی میز و رفتم داخل آشپز خونه به جونگ کوک گفتم :
ا/ت : شام چیه !؟
جونگ کوک : پیتزا
ا/ت : به به 😋
رفتم روی مبل نشستم تا غذا حاضر بشه ( نمیدونستی که سفارش داده ) بعد از چند دقیقه زنگ در رو زدن ( فکر کردی که تهیونگ ) با بدو و خوشحالی رفتم تا در رو باز کنم ولی وقتی در رو باز کردم لبخند از روی لبام محو شد اون تهیونگ نبود فقط یک مرد غریبه ای بود که سفارش رو آورده بود
ا/ت : شما کی هستید؟ و این چیه که آوردید؟!
مرد : من سفارش تون رو آوردم خانوم
ا/ت : سفارش !! من که چیزی سفارش ندادم
یک هو جونگ کوک پشتت ظاهر شد ...
جونگ کوک : من سفارش دادم ...خیلی ممنون آقا اینم پولش
از زبان جونگ کوک
پول غذا رو دادم و در رو پیتزا ها رو ازش گرفتم و در رو بستم .....
جونگ کوک : تو چرا در رو باز کردی
ا/ت : دیدم تو نیومدی در رو باز کنی ب جای تو من در رو باز کردم
جونگ کوک : اوهوم ، خب دیگه بیا بریم شاممون رو بخوریم
بعد از اینکه غذا مون تموم شد باهم میز رو جمع کردیم.......
از زبان تهیونگ
دیگه رسیده بودم در خونه ی جونگ کوک مطمعن نبودم که خونش هنوز اونجاس ماشین رو خاموش کردم و پیاده شدم ... زنگ در رو زدم بعد از چند ثانیه ی دختر اومد در رو باز کرد ....
دختر : سلام بفرمائید؟!
تهیونگ : سلام ببخشید منزل آقای جئون
دختر : ن اشتباه اومدید ایشون دیگه اینجا زندگی نمیکنن
تهیونگ : آدرس خونه ی جدیدش رو ندارین
دختر : نه چرا باید داشته باشم !!!
تهیونگ : اها مرسی شب .....
هنوز حرفم رو کامل نکرده بودم که دختر در رو محکم بست ..... چه دختر پرویی بود .....سوار ماشین شدم ماشین رو روشن کردم خواستم راه بیوفتم که ی پیام به گوشیم اومد .....
ا/ت : شام چیه !؟
جونگ کوک : پیتزا
ا/ت : به به 😋
رفتم روی مبل نشستم تا غذا حاضر بشه ( نمیدونستی که سفارش داده ) بعد از چند دقیقه زنگ در رو زدن ( فکر کردی که تهیونگ ) با بدو و خوشحالی رفتم تا در رو باز کنم ولی وقتی در رو باز کردم لبخند از روی لبام محو شد اون تهیونگ نبود فقط یک مرد غریبه ای بود که سفارش رو آورده بود
ا/ت : شما کی هستید؟ و این چیه که آوردید؟!
مرد : من سفارش تون رو آوردم خانوم
ا/ت : سفارش !! من که چیزی سفارش ندادم
یک هو جونگ کوک پشتت ظاهر شد ...
جونگ کوک : من سفارش دادم ...خیلی ممنون آقا اینم پولش
از زبان جونگ کوک
پول غذا رو دادم و در رو پیتزا ها رو ازش گرفتم و در رو بستم .....
جونگ کوک : تو چرا در رو باز کردی
ا/ت : دیدم تو نیومدی در رو باز کنی ب جای تو من در رو باز کردم
جونگ کوک : اوهوم ، خب دیگه بیا بریم شاممون رو بخوریم
بعد از اینکه غذا مون تموم شد باهم میز رو جمع کردیم.......
از زبان تهیونگ
دیگه رسیده بودم در خونه ی جونگ کوک مطمعن نبودم که خونش هنوز اونجاس ماشین رو خاموش کردم و پیاده شدم ... زنگ در رو زدم بعد از چند ثانیه ی دختر اومد در رو باز کرد ....
دختر : سلام بفرمائید؟!
تهیونگ : سلام ببخشید منزل آقای جئون
دختر : ن اشتباه اومدید ایشون دیگه اینجا زندگی نمیکنن
تهیونگ : آدرس خونه ی جدیدش رو ندارین
دختر : نه چرا باید داشته باشم !!!
تهیونگ : اها مرسی شب .....
هنوز حرفم رو کامل نکرده بودم که دختر در رو محکم بست ..... چه دختر پرویی بود .....سوار ماشین شدم ماشین رو روشن کردم خواستم راه بیوفتم که ی پیام به گوشیم اومد .....
۱۲۱.۰k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.