(پژمرده)P.25
کوک*ویو
خلاصه لینا شمارش رو بهم داد.
و همچی رو پذیرفت.امروز غروب با اون.
مین سو*ویو
حالا که اون شی اون شکلی شد حتما جانکوک چانسو رو کشته اما فقط برای یه دختره چرا کشتش.
هیچی از دهنم در نمیاد ولی برای اینکه با همچین آدم ترسناکی دارم
توی یه خونه زندگی میکنم واقعا خیلی نفرت انگیز هستش.
(غروب)
نویسنده*ویو
همه آماده شدن و رفتن برای مراسم چانسو
جانکوک و لینا کنار هم وایساده بودن
ا/ت و مادرش هم به جمعشون پیوستند.
ا/ت چشمش خورد به لینا و جانکوک چند ثانیه بهشون نگاه کرد.
بعدش یهو چشمش رو برداشت.
کوک*ویو
نمیتونستم چشم از ا/ت بردارم.
و کلا داشتم نگاهش میکردم.
خلاصه لینا شمارش رو بهم داد.
و همچی رو پذیرفت.امروز غروب با اون.
مین سو*ویو
حالا که اون شی اون شکلی شد حتما جانکوک چانسو رو کشته اما فقط برای یه دختره چرا کشتش.
هیچی از دهنم در نمیاد ولی برای اینکه با همچین آدم ترسناکی دارم
توی یه خونه زندگی میکنم واقعا خیلی نفرت انگیز هستش.
(غروب)
نویسنده*ویو
همه آماده شدن و رفتن برای مراسم چانسو
جانکوک و لینا کنار هم وایساده بودن
ا/ت و مادرش هم به جمعشون پیوستند.
ا/ت چشمش خورد به لینا و جانکوک چند ثانیه بهشون نگاه کرد.
بعدش یهو چشمش رو برداشت.
کوک*ویو
نمیتونستم چشم از ا/ت بردارم.
و کلا داشتم نگاهش میکردم.
۷.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.