pr26
pr26
گفتم جیمین ؟ شوگا ؟ چه جرئتی داری!
گفت شوگا عاشق منه! اون اگه بفهمه من اینجام تو رو میکشه .
گفتم باشه .(≧▽≦)
رفتم پیش شوگا باورم نمیشد که بخواطر حرفش رفتم بفهمم واقعیه یانه!
یه روح اومد جلوم گفت نرو پیشش
گفتم چرا؟
گفت من وقتی زنده بودم متونستم طلسم کنم و قدرت اینو داشتم که بفهمم کسی یا چیزی طلسم شده یا نه و چه طلسمی داشته
گفتم خب ؟
گفت نمیدونم چرا ولی هنوز میتونم ببینم طلسم رو براهمین میگم نرو اون طلسم شده .
گفتم کی ؟ شوگا؟ شوگا طلسم شده؟
گفت اون دختره طلسمش کرده قدرتش طلسم کردنه اینکه دوتا بدن داره هم یه طلسمه .
گفتم حالا چرا نرم پیشش ؟
گفت چون اگه بفهمه با اون دختره این کار رو کردی واقعا میکشتت
موندم فقط! ینی چی میکشه منو ؟
گفتم طلسمش چطور میشکنه ؟
گفت با مردن دختر
چیییی؟ اووف شاید منو طلسم کنه! چطور بکشمش ؟
گفت از جن هات کمک بگیر اونا میتونن قدرت دختره رو محدود کنن .
گفتم باشه! ممنون!
اون رفت حالا چیکار کنم؟
کوک ویو
هعی در حال انجام کار های بی وققه هعی.
خب خب خسه شدم برم یکم تهیونگ رو اذذیت کنم😁
رفتم تو اتاقش خواب بود چه با ارامشم خوابیده بود! یا اون موقه تی افتادم که اومده بود تو خوابم چقدر ناراحت بود! اونا بخواطر من فشار خیلی زیادی بهشون وارد شد! دیگه داشتن واشه مردنم گریه میکردن. ولی وای با مردن یه بچه من به زندگی برگشتم! احساس گناه میکردم که بجای اون بچه که عمرش بیشترازمن بود داشتم زندگی میکردم!
یهو تهیونگ گفت جیمین جیمین پیداش کردی ؟ میخوام بکشمش میخوام فقط بمیره!
داشت تو خواب حرف میزد! چه عجیب! ولی چرا تهیونگ باید همچین حرفایی رو حتی تو خواب بزنه ؟
دوباره گفت من بخوتطر کوک دنیا رو هم نابود میکنم جیمین فقط چون یه دختره دلت براش میسوزه؟
چییی؟ چرا تهیونگ داشت اینارو میگفت ؟ خیس عرق شده بود باید بیدارش میکردم .
محکم تکونش دادم گفتم تهیونگ تهیونگ بیدار شوووووو
یهو ییدار شد گفت چیهههههه
گفتم داشتی تو خواب حرف میزدی!
گفت تو شنیدی چی گفتم؟
گفتم اوهوم
...
گفتم جیمین ؟ شوگا ؟ چه جرئتی داری!
گفت شوگا عاشق منه! اون اگه بفهمه من اینجام تو رو میکشه .
گفتم باشه .(≧▽≦)
رفتم پیش شوگا باورم نمیشد که بخواطر حرفش رفتم بفهمم واقعیه یانه!
یه روح اومد جلوم گفت نرو پیشش
گفتم چرا؟
گفت من وقتی زنده بودم متونستم طلسم کنم و قدرت اینو داشتم که بفهمم کسی یا چیزی طلسم شده یا نه و چه طلسمی داشته
گفتم خب ؟
گفت نمیدونم چرا ولی هنوز میتونم ببینم طلسم رو براهمین میگم نرو اون طلسم شده .
گفتم کی ؟ شوگا؟ شوگا طلسم شده؟
گفت اون دختره طلسمش کرده قدرتش طلسم کردنه اینکه دوتا بدن داره هم یه طلسمه .
گفتم حالا چرا نرم پیشش ؟
گفت چون اگه بفهمه با اون دختره این کار رو کردی واقعا میکشتت
موندم فقط! ینی چی میکشه منو ؟
گفتم طلسمش چطور میشکنه ؟
گفت با مردن دختر
چیییی؟ اووف شاید منو طلسم کنه! چطور بکشمش ؟
گفت از جن هات کمک بگیر اونا میتونن قدرت دختره رو محدود کنن .
گفتم باشه! ممنون!
اون رفت حالا چیکار کنم؟
کوک ویو
هعی در حال انجام کار های بی وققه هعی.
خب خب خسه شدم برم یکم تهیونگ رو اذذیت کنم😁
رفتم تو اتاقش خواب بود چه با ارامشم خوابیده بود! یا اون موقه تی افتادم که اومده بود تو خوابم چقدر ناراحت بود! اونا بخواطر من فشار خیلی زیادی بهشون وارد شد! دیگه داشتن واشه مردنم گریه میکردن. ولی وای با مردن یه بچه من به زندگی برگشتم! احساس گناه میکردم که بجای اون بچه که عمرش بیشترازمن بود داشتم زندگی میکردم!
یهو تهیونگ گفت جیمین جیمین پیداش کردی ؟ میخوام بکشمش میخوام فقط بمیره!
داشت تو خواب حرف میزد! چه عجیب! ولی چرا تهیونگ باید همچین حرفایی رو حتی تو خواب بزنه ؟
دوباره گفت من بخوتطر کوک دنیا رو هم نابود میکنم جیمین فقط چون یه دختره دلت براش میسوزه؟
چییی؟ چرا تهیونگ داشت اینارو میگفت ؟ خیس عرق شده بود باید بیدارش میکردم .
محکم تکونش دادم گفتم تهیونگ تهیونگ بیدار شوووووو
یهو ییدار شد گفت چیهههههه
گفتم داشتی تو خواب حرف میزدی!
گفت تو شنیدی چی گفتم؟
گفتم اوهوم
...
۵.۸k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.