پارت148
#پارت148
شیطونکِ بابا🥺💜
قلبم تند تند شروع به کوبیدن کرد و دستام یخ زده بود از استرس که هولم داد رو تخت و تیشرتشو سریع درآورد
چشمامو بستم تا نبینم چیکار میکنه ، از یادآوری صبح وحشت داشتم و اصلا دلمنمیخواست دوباره باهاش باشم
با برخورد دستش به بدنم لبمو روی هم فشار دادم و چشمامو با شدت بیشتری بسته نگه داشتم
قلبم داشت میومد تو دهنم و مث سگ میلرزیدم ، دستش که رفت سمت لباس زیرم دیگه فاتحمو خوندم که یهو در به صدا دراومد
_ افراز؟! کجایی؟؟! بیا میخواییم بازی کنیم
چشمامو باز کردم و نگاهمو دوختم به افراز که داشت عصبی نگام میکرد
+ شما برید الان میام
_ بیا دیگه منتظرتم بدو ، چها حوصلشون سر رفت
آروم گفت:
+ گمشو برو یه لباس درست حسابی بپوش
اینو گفتو تیشرتشو تنش کرد ؛ وای خدایا ازت ممنونم که نجاتم دادی
میترسیدم دوباره بزنه به سرش پس فوری لباس مناسبی پوشیدم و دنبالش راه افتادم
با دیدن کامیار سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم ، باهم به سمت پذیرایی رفیتم که دیدم بچها گرد شدن دور هم و یه بطری ام وسطشونه
_ خب خب بشینید که بازی کنیم
کنار یکی از دخترا نشستم و افرازم رو به روم نشست
کامیار ظرف چیپس و پفکو گذاشت وسط و گفت:
_ خب کی بطریو میچرخونه؟؟!
چون اصلا حوصله ی این بازیو نداشتم ترجیح دادم ساکت بشینم و نگاه کنم ؛ پفکی از ظرف برداشتم و انداختم دهنم که افراز گفت:
+ خودم میچرخونم
شیطونکِ بابا🥺💜
قلبم تند تند شروع به کوبیدن کرد و دستام یخ زده بود از استرس که هولم داد رو تخت و تیشرتشو سریع درآورد
چشمامو بستم تا نبینم چیکار میکنه ، از یادآوری صبح وحشت داشتم و اصلا دلمنمیخواست دوباره باهاش باشم
با برخورد دستش به بدنم لبمو روی هم فشار دادم و چشمامو با شدت بیشتری بسته نگه داشتم
قلبم داشت میومد تو دهنم و مث سگ میلرزیدم ، دستش که رفت سمت لباس زیرم دیگه فاتحمو خوندم که یهو در به صدا دراومد
_ افراز؟! کجایی؟؟! بیا میخواییم بازی کنیم
چشمامو باز کردم و نگاهمو دوختم به افراز که داشت عصبی نگام میکرد
+ شما برید الان میام
_ بیا دیگه منتظرتم بدو ، چها حوصلشون سر رفت
آروم گفت:
+ گمشو برو یه لباس درست حسابی بپوش
اینو گفتو تیشرتشو تنش کرد ؛ وای خدایا ازت ممنونم که نجاتم دادی
میترسیدم دوباره بزنه به سرش پس فوری لباس مناسبی پوشیدم و دنبالش راه افتادم
با دیدن کامیار سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم ، باهم به سمت پذیرایی رفیتم که دیدم بچها گرد شدن دور هم و یه بطری ام وسطشونه
_ خب خب بشینید که بازی کنیم
کنار یکی از دخترا نشستم و افرازم رو به روم نشست
کامیار ظرف چیپس و پفکو گذاشت وسط و گفت:
_ خب کی بطریو میچرخونه؟؟!
چون اصلا حوصله ی این بازیو نداشتم ترجیح دادم ساکت بشینم و نگاه کنم ؛ پفکی از ظرف برداشتم و انداختم دهنم که افراز گفت:
+ خودم میچرخونم
۶.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.