نقد مولوی – سماع و آواز و موسیقی،رقص و پایکوبی
نقد مولوی – سماع و آواز و موسیقی،رقص و پایکوبی
قسمت اول:
مولانا در عقاید و افکار و تعلیمات خود به سه عنصر علم الجمال تکیه کرده بود: عشق، موسیقی، سماع. و در تمام آثار خود از موسیقی به عنوان یک “هنر متعالی” یاد میکند، او هم معتقد بود که: آنجا که سخن باز می ماند، موسیقی آغاز می شود، زبان موسیقی زبان جهانی است و زبان عاشقان است.[۱]
به روایت “افلاکی” در “مناقب العارفین” در علاقه ی مولوی به نی و رباب[۲] قونیه را از نوای موسیقی پر کرده بود. حتی در حال وضو گرفتن نیز بانگ رباب گوش درویشان را نوازش میکرد و به نظر آنان دیگر بدعت به صورت سنّت درآمده بود.[۳]
کتب مناقب و آثار بر این متفق است که مولانا بعد از این خلوت (خلوت با شمس) روش خویش را بدل ساخت، و به جای اقامه نماز و مجلس وعظ به سماع نشست، و چرخیدن و رقص!! بنیاد کرد، و به جای قیل و قال مدرسه و اهل بحث، گوش به نغمه جانسوز نی و ترانه رباب نهاد. (سماع” عبارت است از وجد و سرور و پای کوبی و دست افشانی صوفیان با آداب و تشریفاتی خاص. فرهنگ معین، واژه سماع) [۷]
سماع، یکی از ارمغانهایی بود که شمس تبریزی همراه خود برای مولوی آورد. مولوی قبل از ملاقات با شمس، هر چند صوفی بود، ولی اهل سماع و شعر و… نبود.[۸]
و لکن بعد از آشنایی با شمس و انفعال باور نکردنی وی، یکسره به شعر و سماع پرداخت. به خصوص چرخ زدن در حال رقص و سماع را باید یکی از آموزهها و نوآوریهای شمس تبریزی در قونیه به حساب آورد.[۹]
مولوی پس از بر خورد با شمس، موسیقی و دوستی سماع را تا بدان حد گسترش میدهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه بانوان، همراه با گلافشانی و رقص و پایکوبی زنان در قونیه بر پا میدارد.[۱۰]… تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی میشده است نمازش قضا میشده است، و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمیکرده است، بلکه نماز را ترک میگفته است![۱۱]
علاوه بر زنان طبقات مرفه، بین زنان… طبقات پایین و اصناف نیز مولانا علاقهمندانی داشت که به خاطر او مجلس ترتیب میدادند و دعوتش میکردند. وقتی مولوی در مجلس آنان حاضر میشد، گلبارانش میکردند و همراه او به سماع بر میخاستند! شبهای جمعه زنان قونیه در منزل امینالدین میکائیل که نایب خاص سلطان بود گرد میآمدند و سماع میکردند. (مولانا جلال الدین، ۳۴، دکتر زرین کوب: پله پله تا ملاقات، ۱۶۵).
روزی علمالدین قیصر سماع بزرگ داشت، و مولانا در آن سماع هر چه پوشیده بود به قوّالان (خوانندگان) بخشیده و همچنین عریان رقص میکرد! و بعد از سماع، علمالدین لباس سر تاپایی که مناسب او بود آورد و مولانا پوشید و بیرون آمد. در راه آواز “رباب” از خانه ارمنیان شنید، به چرخ آمد و ذوقها کرد تا صباح دیگر بر سر آن راه، در نعره و صیاح بود، باز هر چه پوشیده بود به مردمان شرابخانه بخشید و برفت! (مناقب العارفین، ۴۸۹، بنا به نقل تنبیه الغافلین، ۸۰).
________________________________________________
[۱] . سماع درویشان در تربت مولانا، ۱۷۲
[۲] . “رباب” ابزار موسیقی خاصی است که مشتمل بر تارهایی است که در قدیم آن را با ناخن یا زخمه، و سپس با آرشه مینواختند و آن طنبور مانندی بود و دستهای داشت. فرهنگ معین واژه رباب
[۳] . سماع درویشان در تربت مولانا، ۱۹۰
[۴] . رجوع کنید به: نقد مثنوی، ۳۱۱ ، ۵۶؛ سماع، عرفان و مولوی، ۱۲۵؛ مولانا جلال الدین، ۱۴۹
[۵] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر چهارم، ۷۴۳
[۶] . شمس تبریزی، مقالات، ۱/۷۳
[۷] . رساله در تحقیق حال و شرح آثار مولوی ص ۷۰، مناقب العارفین، ص ۸۹؛ فروزانفر، بدیع الزمان: احوال و زندگی مولانا جلال الدین محمد، تهران، ۱۳۱۵، ص ۷۰ ـ ۶۹، به نقل خط سوم، ۵۶ ـ آ
[۸] . خط سوم، ص ۳۹ بخش آ
[۹] . خط سوم، ص ۷۷، بخش آ
[۱۰] . افلاکی: ۳ / ۴۶۸، ۳ / ۵۹۱، به نقل خط سوم: ۷۴، آ
[۱۱] . افلاکی ۳ / ۳۲۸، به نقل خط سوم: ۷۵ ـ آ
قسمت اول:
مولانا در عقاید و افکار و تعلیمات خود به سه عنصر علم الجمال تکیه کرده بود: عشق، موسیقی، سماع. و در تمام آثار خود از موسیقی به عنوان یک “هنر متعالی” یاد میکند، او هم معتقد بود که: آنجا که سخن باز می ماند، موسیقی آغاز می شود، زبان موسیقی زبان جهانی است و زبان عاشقان است.[۱]
به روایت “افلاکی” در “مناقب العارفین” در علاقه ی مولوی به نی و رباب[۲] قونیه را از نوای موسیقی پر کرده بود. حتی در حال وضو گرفتن نیز بانگ رباب گوش درویشان را نوازش میکرد و به نظر آنان دیگر بدعت به صورت سنّت درآمده بود.[۳]
کتب مناقب و آثار بر این متفق است که مولانا بعد از این خلوت (خلوت با شمس) روش خویش را بدل ساخت، و به جای اقامه نماز و مجلس وعظ به سماع نشست، و چرخیدن و رقص!! بنیاد کرد، و به جای قیل و قال مدرسه و اهل بحث، گوش به نغمه جانسوز نی و ترانه رباب نهاد. (سماع” عبارت است از وجد و سرور و پای کوبی و دست افشانی صوفیان با آداب و تشریفاتی خاص. فرهنگ معین، واژه سماع) [۷]
سماع، یکی از ارمغانهایی بود که شمس تبریزی همراه خود برای مولوی آورد. مولوی قبل از ملاقات با شمس، هر چند صوفی بود، ولی اهل سماع و شعر و… نبود.[۸]
و لکن بعد از آشنایی با شمس و انفعال باور نکردنی وی، یکسره به شعر و سماع پرداخت. به خصوص چرخ زدن در حال رقص و سماع را باید یکی از آموزهها و نوآوریهای شمس تبریزی در قونیه به حساب آورد.[۹]
مولوی پس از بر خورد با شمس، موسیقی و دوستی سماع را تا بدان حد گسترش میدهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه بانوان، همراه با گلافشانی و رقص و پایکوبی زنان در قونیه بر پا میدارد.[۱۰]… تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی میشده است نمازش قضا میشده است، و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمیکرده است، بلکه نماز را ترک میگفته است![۱۱]
علاوه بر زنان طبقات مرفه، بین زنان… طبقات پایین و اصناف نیز مولانا علاقهمندانی داشت که به خاطر او مجلس ترتیب میدادند و دعوتش میکردند. وقتی مولوی در مجلس آنان حاضر میشد، گلبارانش میکردند و همراه او به سماع بر میخاستند! شبهای جمعه زنان قونیه در منزل امینالدین میکائیل که نایب خاص سلطان بود گرد میآمدند و سماع میکردند. (مولانا جلال الدین، ۳۴، دکتر زرین کوب: پله پله تا ملاقات، ۱۶۵).
روزی علمالدین قیصر سماع بزرگ داشت، و مولانا در آن سماع هر چه پوشیده بود به قوّالان (خوانندگان) بخشیده و همچنین عریان رقص میکرد! و بعد از سماع، علمالدین لباس سر تاپایی که مناسب او بود آورد و مولانا پوشید و بیرون آمد. در راه آواز “رباب” از خانه ارمنیان شنید، به چرخ آمد و ذوقها کرد تا صباح دیگر بر سر آن راه، در نعره و صیاح بود، باز هر چه پوشیده بود به مردمان شرابخانه بخشید و برفت! (مناقب العارفین، ۴۸۹، بنا به نقل تنبیه الغافلین، ۸۰).
________________________________________________
[۱] . سماع درویشان در تربت مولانا، ۱۷۲
[۲] . “رباب” ابزار موسیقی خاصی است که مشتمل بر تارهایی است که در قدیم آن را با ناخن یا زخمه، و سپس با آرشه مینواختند و آن طنبور مانندی بود و دستهای داشت. فرهنگ معین واژه رباب
[۳] . سماع درویشان در تربت مولانا، ۱۹۰
[۴] . رجوع کنید به: نقد مثنوی، ۳۱۱ ، ۵۶؛ سماع، عرفان و مولوی، ۱۲۵؛ مولانا جلال الدین، ۱۴۹
[۵] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر چهارم، ۷۴۳
[۶] . شمس تبریزی، مقالات، ۱/۷۳
[۷] . رساله در تحقیق حال و شرح آثار مولوی ص ۷۰، مناقب العارفین، ص ۸۹؛ فروزانفر، بدیع الزمان: احوال و زندگی مولانا جلال الدین محمد، تهران، ۱۳۱۵، ص ۷۰ ـ ۶۹، به نقل خط سوم، ۵۶ ـ آ
[۸] . خط سوم، ص ۳۹ بخش آ
[۹] . خط سوم، ص ۷۷، بخش آ
[۱۰] . افلاکی: ۳ / ۴۶۸، ۳ / ۵۹۱، به نقل خط سوم: ۷۴، آ
[۱۱] . افلاکی ۳ / ۳۲۸، به نقل خط سوم: ۷۵ ـ آ
۲.۴k
۲۷ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.