قلدر جذاب پارت ۲ ❤
+ یهو دیدیم یه دختر که کل صورتش خونی بود رو زمین افتاده و به اون ۷ نفر التماس میکنه .
/ تروخدا غلط کردم ولم کنید !
_ نه دیگه نشد منکه همینجوری ولت نمیکنم بزار یکم حال کنیم !
/ تو از عذاب کشیدن دیگران لذت میبری؟
_ معلومه !
* کوک به زیر دستاش اشاره کرد بیان و دخترو کتک بزنن .
+ شروع کردن به کتک زدن اون دختر راستش یه لحظه صحنه های کتک زدن مامان بابام اومد جلو چشام شب هایی ک تا صبح صدایه داد میومد طلبکار های بابام میومدن و مامان بابامو تا سر حد مرگ میزدن من هر شب اون صدا ها تو ذهنم اکو میشد واسه همین الان اشکام از رو گونش فرود اومد .
هانول که متوجه شده بود محکم بغلم کرد .
همون لحظه دختره با صدایه لرزون داد زد :
/ کمکککککککک
+ انگار بیماریم عود کرد هانول رو کنار زدم و دويدم اونجا و تمام پسرا رو با یه لگد پرت کردم اونور دختره رو تو بغلم گرفتم کتی که رویه تاپ تنم پوشیده بودم رو در آوردم و دور دختره گرفتم بعدم شروع کردم داد زدن سر اون ۷ تا پسر :
+ شماها خجالت نمیکشین یه دخترو کتک میزنید؟
هااا شماها فکر کردید چون قلدر مدرسه هستید میتونید هر غلطی خواستید بکنید هااااااا ؟
ما هیچ فرقی با شماها نداریم هممون مثل خودتون انسان هستیم شماهم همینطور ولی شماها یه چیزو ندارید اونم انسانیتهههههه! ( داد )
* کوک با پوزخند عصبی به ویولت نزدیک شد و تو ۲ سانتی صورتش وایساد و به چشمایه از کاسه ی خون قرمز تره ویولت خیره شد کوک در همون حالت با صدایه بمی زمزمه کرد :
_ آفرین دل و جرعت داری ! ولی میدونی بعد این کارت اتفاقات خوبی رو تجربه نمیکنی ؟
+ هر غلطی میخوای بکنی بکن .
_ واقعا ؟ باشه .
+ کوک بعد حرفش لباشو چسبوند به لبام .
* همه بخاطر حرکت کوک جیغ کشیدن ویولت از شدت شوک حتی نمیتونست کاری انجام بده .
یکم بعد کوک از ویولت جدا شد و دم گوشش زمزمه کرد :
_ این هنوز اولشه اتفاقات بعدی تو راهه .
+ بعد حرفش با دوستاش رفتن همه رفتن هانول با سرعت اومد طرفم ولی من بیهوش شدم ......
ادامه دارد ...
/ تروخدا غلط کردم ولم کنید !
_ نه دیگه نشد منکه همینجوری ولت نمیکنم بزار یکم حال کنیم !
/ تو از عذاب کشیدن دیگران لذت میبری؟
_ معلومه !
* کوک به زیر دستاش اشاره کرد بیان و دخترو کتک بزنن .
+ شروع کردن به کتک زدن اون دختر راستش یه لحظه صحنه های کتک زدن مامان بابام اومد جلو چشام شب هایی ک تا صبح صدایه داد میومد طلبکار های بابام میومدن و مامان بابامو تا سر حد مرگ میزدن من هر شب اون صدا ها تو ذهنم اکو میشد واسه همین الان اشکام از رو گونش فرود اومد .
هانول که متوجه شده بود محکم بغلم کرد .
همون لحظه دختره با صدایه لرزون داد زد :
/ کمکککککککک
+ انگار بیماریم عود کرد هانول رو کنار زدم و دويدم اونجا و تمام پسرا رو با یه لگد پرت کردم اونور دختره رو تو بغلم گرفتم کتی که رویه تاپ تنم پوشیده بودم رو در آوردم و دور دختره گرفتم بعدم شروع کردم داد زدن سر اون ۷ تا پسر :
+ شماها خجالت نمیکشین یه دخترو کتک میزنید؟
هااا شماها فکر کردید چون قلدر مدرسه هستید میتونید هر غلطی خواستید بکنید هااااااا ؟
ما هیچ فرقی با شماها نداریم هممون مثل خودتون انسان هستیم شماهم همینطور ولی شماها یه چیزو ندارید اونم انسانیتهههههه! ( داد )
* کوک با پوزخند عصبی به ویولت نزدیک شد و تو ۲ سانتی صورتش وایساد و به چشمایه از کاسه ی خون قرمز تره ویولت خیره شد کوک در همون حالت با صدایه بمی زمزمه کرد :
_ آفرین دل و جرعت داری ! ولی میدونی بعد این کارت اتفاقات خوبی رو تجربه نمیکنی ؟
+ هر غلطی میخوای بکنی بکن .
_ واقعا ؟ باشه .
+ کوک بعد حرفش لباشو چسبوند به لبام .
* همه بخاطر حرکت کوک جیغ کشیدن ویولت از شدت شوک حتی نمیتونست کاری انجام بده .
یکم بعد کوک از ویولت جدا شد و دم گوشش زمزمه کرد :
_ این هنوز اولشه اتفاقات بعدی تو راهه .
+ بعد حرفش با دوستاش رفتن همه رفتن هانول با سرعت اومد طرفم ولی من بیهوش شدم ......
ادامه دارد ...
۴.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.