روزی روزگاری عشق ... part 17
دید جانگ می بلند شده و جلوی پنجره نشسته داره به بیرون نگاه میکنه
رفت کنارش نشست
تهیونگ : به چی نگاه میکنی ؟ * اروم و با صدای کلفتش
جانگ می : به اون درختا نگاه کن زیبا نیستن ؟ ... ابرا پرانده شدن * اروم
تهیونگ : علاقه ی خاصی به طبیعت داری ؟
جانگ می : نمی دونم اما طبیعت شگفتیای جالبی داره * اروم
تهیونگ : هوم
جانگ می : طبیعت بهم آرامش میده ... ولی همون طور که آرامش میده ترسناک هست
تهیونگ : از طبیعت میترسی؟
جانگ می : یه جورایی آره وقتی تنها بیرون قلبم تند تند میزنه و دست و پاهام میلرزه
تهیونگ : اها الانم می ترسی ؟
جانگ می : فک کنم آره
تهیونگ : الان من پیشتم لازم نیست بترسی
جانگ می زل زد به چشمای قهوییه تهیونگ
جانگ می : واقعا پیشم میمونی ؟
تهیونگ : اوهوم ... فقط نترس
جانگ می : ممنون
تهیونگ : هوم ... بیا برات یه چیزی آوردم بخوری و همین طور دارو هات
جانگ می : ممنون
تهیونگ : خواهش میکنم ... میزارمشون اینجا ... یادت نره بخوریشون ... سوپم تا داغه بخور اگه یخ بشه دیگه مزه نمیده
جانگ می : باشه ... خودت خوردی ؟
تهیونگ : نه
جانگ می : میشه نری ؟
تهیونگ : خب باید برم و سوپو جا گیر کنم وگرنه ...
جانگ می : باشه پس منم میام پایین می خورم اینا رو
تهیونگ : باشه
و دوباره سینی را برداشت و همراه جانگ می به طبقه ی پایین رفت
تهیونگ : بیا بشین بخور
جانگ می : باشه ... می تونم ازت سوال بپرسم
تهیونگ : نه
جانگ می : یااااااا بیخیال
تهیونگ : هوففففف باشه سوالت چیه ؟
جانگ می : نمیشه بشینی بعد بپرسم؟
تهیونگ : باشه
و نشست رو به روی جانگ می
چند دقیقه ای چشم تو چشم شده بودن
...
لایک : ۱۴
کامنت: ۷
رفت کنارش نشست
تهیونگ : به چی نگاه میکنی ؟ * اروم و با صدای کلفتش
جانگ می : به اون درختا نگاه کن زیبا نیستن ؟ ... ابرا پرانده شدن * اروم
تهیونگ : علاقه ی خاصی به طبیعت داری ؟
جانگ می : نمی دونم اما طبیعت شگفتیای جالبی داره * اروم
تهیونگ : هوم
جانگ می : طبیعت بهم آرامش میده ... ولی همون طور که آرامش میده ترسناک هست
تهیونگ : از طبیعت میترسی؟
جانگ می : یه جورایی آره وقتی تنها بیرون قلبم تند تند میزنه و دست و پاهام میلرزه
تهیونگ : اها الانم می ترسی ؟
جانگ می : فک کنم آره
تهیونگ : الان من پیشتم لازم نیست بترسی
جانگ می زل زد به چشمای قهوییه تهیونگ
جانگ می : واقعا پیشم میمونی ؟
تهیونگ : اوهوم ... فقط نترس
جانگ می : ممنون
تهیونگ : هوم ... بیا برات یه چیزی آوردم بخوری و همین طور دارو هات
جانگ می : ممنون
تهیونگ : خواهش میکنم ... میزارمشون اینجا ... یادت نره بخوریشون ... سوپم تا داغه بخور اگه یخ بشه دیگه مزه نمیده
جانگ می : باشه ... خودت خوردی ؟
تهیونگ : نه
جانگ می : میشه نری ؟
تهیونگ : خب باید برم و سوپو جا گیر کنم وگرنه ...
جانگ می : باشه پس منم میام پایین می خورم اینا رو
تهیونگ : باشه
و دوباره سینی را برداشت و همراه جانگ می به طبقه ی پایین رفت
تهیونگ : بیا بشین بخور
جانگ می : باشه ... می تونم ازت سوال بپرسم
تهیونگ : نه
جانگ می : یااااااا بیخیال
تهیونگ : هوففففف باشه سوالت چیه ؟
جانگ می : نمیشه بشینی بعد بپرسم؟
تهیونگ : باشه
و نشست رو به روی جانگ می
چند دقیقه ای چشم تو چشم شده بودن
...
لایک : ۱۴
کامنت: ۷
۱۱.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.