عشق ناپایدار 💔 ■Part 13■
در باز شد و من بلند شدم تا بهشون سلام کنم ولی با کسایی که دیدم مغزم هنگ کرد اونا نامجون و آرا بودن ای خدا میگن هر چی بدت بیاد سرت میاد واقعا راسته ها
دایون: سلام
نامجون و آرا هم که انگار تازه به خودشون اومدن جوابم رو دادن و با راهنمایی خانم یان نشستن روی صندلی که نایون یکدفعه نامجون رو صدا زد
نایون: عمو جون
نامجون لبخندی بهش زد
نامجون: سلام
نایون: سلام عم..
دایون: نایون(جدی)
نایون: ببخشید مامان
نایون ساکت نشست سر جاش و به ادامه درسش رسید
آرا: ببخشید تو یعنی شما رئیس شرکتین؟!
دایون: بله
آرا: اوه
دایون: خب لطفا مدارک لازم رو بهم بدین تا بررسی کنم
نامجون: بله بفرمایین
پروندرو گرفتم و مشغول بررسی کردنش شدم و سنگینی نگاه نامجون رو هم روی خودم احساس میکردم
خ.ی: خب آقای کیم پروژه شما از نظر امنیتی هیچ مشکلی نداره فقط بلید منتظر تایید خانم باشید
نامجون: بله ممنونم
نمیخواستم این پروژه رو قبول کنم چون رسما نایون رو به نامجون نزدیک میکنم و اصلا از این خوشم نمیاد
دایون: ببخشید ولی نمیتونم بپذیرم این پروژه رو
نامجون با تعجب بهم خیره شد
نامجون: آخه برای چی؟
دایون: به نظر من این ماشینا اصلا چیز جالبی نیستن
نامجون: این که دلیل نمیشه
دایون: من رئیس این شرکتم و من میگم که چه چیزی خوبه و چه چیزی بد و الان هم از نظر من این پروژه به درد نمیخوره
نامجون: میشه لطفا خصوصی حرف بزنیم؟
دایون: بله
خانم یا و آرا لز اتاق رفتن بیرون
نامجون: دایون تو مشکلت چیه دقیقا؟ چرا کار رو با مسائل شخصی قاطی میکنی
دایون: من مسائل شخصی رو قاطی نکردم
نامجون: معلومه
دایون: مواظب حرف زدنت باش من دیگه باتو هیچ نسبتی ندارم
نامجون: دایون مسئله فقط من نیستم کلی آدم توی شرکت من کار میکنن میدونی اگر قبول نکنی بیشتر به اونا ضرر میزنی تا من
دایون: نامجون..
نامجون: درسته ما از هم جدا شدیم ولی خواهش میکنم بخاطر حسی که قبلا به هم داشتیم این لجبازی رو بزار کنار
دایون: خیلی خ..
نایون: یعنی تو بابای منی؟!
ای وای حواسم به نایون نبود
دایون: نایون تو چرا نرفتی بیرون؟!
نایون: مامان اون بابای منه؟
نمیدونستم چی بگم فقط ساکت مونده بودم
نامجون: آره من پدرتم
کپی ممنوع ❌
دایون: سلام
نامجون و آرا هم که انگار تازه به خودشون اومدن جوابم رو دادن و با راهنمایی خانم یان نشستن روی صندلی که نایون یکدفعه نامجون رو صدا زد
نایون: عمو جون
نامجون لبخندی بهش زد
نامجون: سلام
نایون: سلام عم..
دایون: نایون(جدی)
نایون: ببخشید مامان
نایون ساکت نشست سر جاش و به ادامه درسش رسید
آرا: ببخشید تو یعنی شما رئیس شرکتین؟!
دایون: بله
آرا: اوه
دایون: خب لطفا مدارک لازم رو بهم بدین تا بررسی کنم
نامجون: بله بفرمایین
پروندرو گرفتم و مشغول بررسی کردنش شدم و سنگینی نگاه نامجون رو هم روی خودم احساس میکردم
خ.ی: خب آقای کیم پروژه شما از نظر امنیتی هیچ مشکلی نداره فقط بلید منتظر تایید خانم باشید
نامجون: بله ممنونم
نمیخواستم این پروژه رو قبول کنم چون رسما نایون رو به نامجون نزدیک میکنم و اصلا از این خوشم نمیاد
دایون: ببخشید ولی نمیتونم بپذیرم این پروژه رو
نامجون با تعجب بهم خیره شد
نامجون: آخه برای چی؟
دایون: به نظر من این ماشینا اصلا چیز جالبی نیستن
نامجون: این که دلیل نمیشه
دایون: من رئیس این شرکتم و من میگم که چه چیزی خوبه و چه چیزی بد و الان هم از نظر من این پروژه به درد نمیخوره
نامجون: میشه لطفا خصوصی حرف بزنیم؟
دایون: بله
خانم یا و آرا لز اتاق رفتن بیرون
نامجون: دایون تو مشکلت چیه دقیقا؟ چرا کار رو با مسائل شخصی قاطی میکنی
دایون: من مسائل شخصی رو قاطی نکردم
نامجون: معلومه
دایون: مواظب حرف زدنت باش من دیگه باتو هیچ نسبتی ندارم
نامجون: دایون مسئله فقط من نیستم کلی آدم توی شرکت من کار میکنن میدونی اگر قبول نکنی بیشتر به اونا ضرر میزنی تا من
دایون: نامجون..
نامجون: درسته ما از هم جدا شدیم ولی خواهش میکنم بخاطر حسی که قبلا به هم داشتیم این لجبازی رو بزار کنار
دایون: خیلی خ..
نایون: یعنی تو بابای منی؟!
ای وای حواسم به نایون نبود
دایون: نایون تو چرا نرفتی بیرون؟!
نایون: مامان اون بابای منه؟
نمیدونستم چی بگم فقط ساکت مونده بودم
نامجون: آره من پدرتم
کپی ممنوع ❌
۸۱.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.