داستان فرار از عشق
داستان فرار از عشق
قسمت سه: ویو یانگ هی: چند روزی میشه که هیون توی اتاق سیاه هست چون کار اشتباهی انجام نداد ولی مادر من که پدر مجبورم میکنه بهش بگم مادر ولی او نامادری من است من نمیدونم مادر واقعی من زنده هست یا مرده ولی پدرم میگه او تو را ول کرد ولی از نظر شاید دلیل خودتش رو داشته باشی بهتون بگم چند روز پیش یه خدمتکار به اسم یوری اومد پدرم گفت که او خدمتکار تو هست ولی من از تو خوشم نمیاد خیلی خیلی به هیون میچسبه نمیخوام دورغ بگم اما شاید خیلی کم هیون رو دوست دارم برم بهش سر بزنم رفتم در اتاق سیاه میدوند چرا میگم اتاق سیاه چون هیچ نوری ندارد برای همین میگم اتاق سیاه ♡
یانگ هی:هیون کجایی صدام رو میشنوی
اما کسی جواب نداد رفتم داخل تا ببینم چی هستش دیدم هیچ کسی نیست نامه رو دیدم که هیون نوشته بود رفتم تا بخونمش
♡نامه ♡
سلام سرورم میدونم اگر دارید این نامه رو میخونید من پیش شما نیستم ببخشید اما من یوری رو دوست دارم و اون هم من رو دوست داره میدونم که از من متنفر هستید میدونم اما ببخشید که مزاحم شما داشتم
امضا شده از طرف هیون♡
یانگ هی: کی گفته مزاحم من هستی(🥲) هیون من از تو متنفر نیستم من بلد نیستم که چجوری به ادم های که دوستشون دارم ابراز احساسات کنم چون دوست دارم هیون نمیخواستم بفهمی که من دوست دارم برای همین با تو سرد رفتار کردم
ویو یانگ هی
رفتم پیش خدمتکاری که خیلی دوستش دارم مثل مادر واقعیم هستش بامن درد و دل میکنه رفتم تا بهش بهم من بهش میگم مامان بزرگ چون اسمش رو به من نمیگه
یانگ هی: 😭
سوفی اسم کسی هست که یانگ هی میگه مامان بزرگ
سوفی: چی شده صبح گریه میکنی یانگ هی کوچولو
یانگ هی: من کوچولو نیستم(🥺) و اینکه هیون فرار کرده سوفی: با کی یا تنها یانگ هی: با همون خدمتکار که اسمش یوری بود یه نامه برام نوشت بود هیون که گفته بود من یوری رو دوست دارم و او هم من را دوست دارد و اینکه فکرمیکنه من از او متنفر هستم سوفی: وای خدای من میتونی از هیون سونگ کمک بگیری یانگ هی: مامان بزرگ منظورت محافظ من هست سوفی: بله دخترم یانگ هی: مامان بزرگ لطفا امروز اسمت رو به من بگو لطفا سوفی: خیلی سر سخت هستی یانگ هی
یانگ هی: میشه بگی اسم مادرم چی بود سوفی: اسم مادر تو سوفی بود یانگ هی: ممنونم مامان بزرگ سوفی: مثل همیشه سر سخت هستی یانگ هی:(😁) سوفی: بدرود یانگ هی
یانگ هی:بدرود مامان بزرگ
رفتم پیش هیون سونگ
♡پایان قسمت سه♡
میخوام بگم به سوفی مادر وقعی یه یانگ هی هست چون پدر او مادرش رو دوست نداشت برای همین گفت بچه رو به دنیا اوردی از قصر میری بیرون اما سوفی گفت نمیشه بچه زو به دنیا اوردم میشه پرستارش باشم او قبول کرد و اینکه یانگ هی از کجا فهمید ملکه نا مادری او هست
قسمت سه: ویو یانگ هی: چند روزی میشه که هیون توی اتاق سیاه هست چون کار اشتباهی انجام نداد ولی مادر من که پدر مجبورم میکنه بهش بگم مادر ولی او نامادری من است من نمیدونم مادر واقعی من زنده هست یا مرده ولی پدرم میگه او تو را ول کرد ولی از نظر شاید دلیل خودتش رو داشته باشی بهتون بگم چند روز پیش یه خدمتکار به اسم یوری اومد پدرم گفت که او خدمتکار تو هست ولی من از تو خوشم نمیاد خیلی خیلی به هیون میچسبه نمیخوام دورغ بگم اما شاید خیلی کم هیون رو دوست دارم برم بهش سر بزنم رفتم در اتاق سیاه میدوند چرا میگم اتاق سیاه چون هیچ نوری ندارد برای همین میگم اتاق سیاه ♡
یانگ هی:هیون کجایی صدام رو میشنوی
اما کسی جواب نداد رفتم داخل تا ببینم چی هستش دیدم هیچ کسی نیست نامه رو دیدم که هیون نوشته بود رفتم تا بخونمش
♡نامه ♡
سلام سرورم میدونم اگر دارید این نامه رو میخونید من پیش شما نیستم ببخشید اما من یوری رو دوست دارم و اون هم من رو دوست داره میدونم که از من متنفر هستید میدونم اما ببخشید که مزاحم شما داشتم
امضا شده از طرف هیون♡
یانگ هی: کی گفته مزاحم من هستی(🥲) هیون من از تو متنفر نیستم من بلد نیستم که چجوری به ادم های که دوستشون دارم ابراز احساسات کنم چون دوست دارم هیون نمیخواستم بفهمی که من دوست دارم برای همین با تو سرد رفتار کردم
ویو یانگ هی
رفتم پیش خدمتکاری که خیلی دوستش دارم مثل مادر واقعیم هستش بامن درد و دل میکنه رفتم تا بهش بهم من بهش میگم مامان بزرگ چون اسمش رو به من نمیگه
یانگ هی: 😭
سوفی اسم کسی هست که یانگ هی میگه مامان بزرگ
سوفی: چی شده صبح گریه میکنی یانگ هی کوچولو
یانگ هی: من کوچولو نیستم(🥺) و اینکه هیون فرار کرده سوفی: با کی یا تنها یانگ هی: با همون خدمتکار که اسمش یوری بود یه نامه برام نوشت بود هیون که گفته بود من یوری رو دوست دارم و او هم من را دوست دارد و اینکه فکرمیکنه من از او متنفر هستم سوفی: وای خدای من میتونی از هیون سونگ کمک بگیری یانگ هی: مامان بزرگ منظورت محافظ من هست سوفی: بله دخترم یانگ هی: مامان بزرگ لطفا امروز اسمت رو به من بگو لطفا سوفی: خیلی سر سخت هستی یانگ هی
یانگ هی: میشه بگی اسم مادرم چی بود سوفی: اسم مادر تو سوفی بود یانگ هی: ممنونم مامان بزرگ سوفی: مثل همیشه سر سخت هستی یانگ هی:(😁) سوفی: بدرود یانگ هی
یانگ هی:بدرود مامان بزرگ
رفتم پیش هیون سونگ
♡پایان قسمت سه♡
میخوام بگم به سوفی مادر وقعی یه یانگ هی هست چون پدر او مادرش رو دوست نداشت برای همین گفت بچه رو به دنیا اوردی از قصر میری بیرون اما سوفی گفت نمیشه بچه زو به دنیا اوردم میشه پرستارش باشم او قبول کرد و اینکه یانگ هی از کجا فهمید ملکه نا مادری او هست
۳.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.