𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟕
(بیمارستان)
الان هم خودم هم مامان و بابام پشت در اورژانس بودیم از مامانم قول گرفتم که به مامان بزرگ ات
چیزی نگه فقط هیستریک کل طول بیمارستان رو راه میرفتم و فقط از خدا کمک می خواستم دو ساعتی میشد که داخل اورژانسه
_______
_______
دکتر :خون ریزیشون بند اومده و این خبر مهمیه اما دچار خون ریزی داخلی شدن و در اثر ضربه و خونریزی داخلی کبدشون آسیب دیده که بزرگ ترین مشکله و متاسفانه احتیاج به پیوند کلیه دارن
الان دو روزی میشه که ات بیهوشه برای پیوند کلیه داوطلب شده بودم ازم آزمایش گرفته بودن امروز جوابش میومد استرس داشتم خدا خدا می کردم که مثبت باشه دلم میخواست خودم گندی که زدم رو جمع کنم حتی نمیدونم چجوری تو چشماش نگاه کنم
مثل فرشته ها خوابیده دکتر میگفت که بهش بیهوشی زدن تا به کبدش فشار نیاد تا زمانی که یه پیوند پیدا بشه
(دو ساعت بعد)
دکتر : جواب آزمایشت مثبت هست میتونی کلیهات رو اهدا کنی سنت هم خوبه ته ممنون آقای دکتر هر کاری که لازمه انجام بدین فقط حالش خوب بشه
(دو روز بعد)
دکتر :عمل جراحی موفقیت امیز بوده حال هر دو جوون هم خوبه امروز ظهر مرخص هستند هر دوشون
(ات ویو)
توو کل این مدت حرفایی که ته اون شب زد تو سرم مرور میشد سوال اینجا بود که منظور از رفیقش کدوم یک از مریضهای من بود
و مهم تر از همه
اینکه اون یه قاطله همش مادرش پیشم بود از پرستارا فهمیده بودم شوهرم کلیه اش رو به هم داده خب واقعا نمی خواست بده الان این وضعی که من دارم دلیلش اونه کاری که حتی نمیدونم چی بوده من رو راهی بیمارستان و پیوند کلیه کرد بعید میدونم عادلانه باشه قرار بود امروز مرخص بشم برم خونه اما من از اون خونه می ترسیدم از اینکه دوباره قراره با تهیونگ توی یه خونه باشم میترسیدم
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟕
(بیمارستان)
الان هم خودم هم مامان و بابام پشت در اورژانس بودیم از مامانم قول گرفتم که به مامان بزرگ ات
چیزی نگه فقط هیستریک کل طول بیمارستان رو راه میرفتم و فقط از خدا کمک می خواستم دو ساعتی میشد که داخل اورژانسه
_______
_______
دکتر :خون ریزیشون بند اومده و این خبر مهمیه اما دچار خون ریزی داخلی شدن و در اثر ضربه و خونریزی داخلی کبدشون آسیب دیده که بزرگ ترین مشکله و متاسفانه احتیاج به پیوند کلیه دارن
الان دو روزی میشه که ات بیهوشه برای پیوند کلیه داوطلب شده بودم ازم آزمایش گرفته بودن امروز جوابش میومد استرس داشتم خدا خدا می کردم که مثبت باشه دلم میخواست خودم گندی که زدم رو جمع کنم حتی نمیدونم چجوری تو چشماش نگاه کنم
مثل فرشته ها خوابیده دکتر میگفت که بهش بیهوشی زدن تا به کبدش فشار نیاد تا زمانی که یه پیوند پیدا بشه
(دو ساعت بعد)
دکتر : جواب آزمایشت مثبت هست میتونی کلیهات رو اهدا کنی سنت هم خوبه ته ممنون آقای دکتر هر کاری که لازمه انجام بدین فقط حالش خوب بشه
(دو روز بعد)
دکتر :عمل جراحی موفقیت امیز بوده حال هر دو جوون هم خوبه امروز ظهر مرخص هستند هر دوشون
(ات ویو)
توو کل این مدت حرفایی که ته اون شب زد تو سرم مرور میشد سوال اینجا بود که منظور از رفیقش کدوم یک از مریضهای من بود
و مهم تر از همه
اینکه اون یه قاطله همش مادرش پیشم بود از پرستارا فهمیده بودم شوهرم کلیه اش رو به هم داده خب واقعا نمی خواست بده الان این وضعی که من دارم دلیلش اونه کاری که حتی نمیدونم چی بوده من رو راهی بیمارستان و پیوند کلیه کرد بعید میدونم عادلانه باشه قرار بود امروز مرخص بشم برم خونه اما من از اون خونه می ترسیدم از اینکه دوباره قراره با تهیونگ توی یه خونه باشم میترسیدم
۷.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.