پارت 24: کوکی: خوابت نمیاد؟؟؟ من: نه نمیدونم چرا.
پارت 24: کوکی: خوابت نمیاد؟؟؟ من: نه نمیدونم چرا.
کوکی: منم خوابم نمیاد حالا چیکار کنیم؟؟؟
من: اووووم برنامه ریزی کنیم. کوکی: واسه چی؟؟؟
من:واسه آیندمون. کوکی:اره موافقم . خووب کی بریم بوسان پیش مامان بابام . من: هر چی زود تر بهتر خیلی دلم میخواد از نزدیک ببینمشون. کوکی: وای اگه ببیننت چی میشهه. عاشقت میشن همون وقت ازت خواستگاری میکنن. من: اوووو کوکم اینطوریا هم نیستم.
کوکی: گائول. من:هوم؟؟؟ کوکی:بزار بات ازدواج کنم تمام دنیا رو به پات میریزم هر چی دارمو ندارم. نمیتونم همه دنیامو به پات بریزم چون خودت همه دنیامی. کاری میکنم همه دخترای دنیا بهت حسودی کنن. فقط ببین.
بش لبخند ملیحی زدمو همون طور که رو تخت نشسته بود هولش دادمو انداختمش رو تخت . سرمو رو سینش گذاشتمو چشامو بستم. کوکی: خودتو لوس میکنی واسه من؟ من: من خودمو واست لوس نکنم کی لوس کنه؟؟
بازو هامو گرفتو راحت کشیدم بالا . کوکی: عروسک سفید قشنگم. من: اینقد ازم تعریف نکن. کوکی: زنمی خوووو
من: خوب لوووس نشو فعلا بخوابیم عیجقم.
کوکی: بوووس. اینو گفتو لباشو غنچه کردو منتظر شد تا بوسش کنم. خندیدمو لبامو رو لبای کوچیکش گذاشتم.
بعد چشامو بستمو روی بازوش خوابیدم.
صبح با صدای زنگ گوشی کوک بیدار شدیم. با چشای پر خواب گوشیشو جواب داد نام جون بود.
کوکی: بله. نامجون: کجایی پسر مردم نگرانی ؟؟
کوکی: خو کجام اخه؟؟؟؟ تو خیابونم کارتون خواب شدم . خونه گائولم دیگهههه. نامجون: میمیری یه کلمه بگی شب میخوابم؟؟؟ کوکی : خو ببخشییید . گوشیو ازش گرفتم.
من: الو نام جون. نامجون: سلام گائولی . من: چی شده چی میگین؟؟؟ نامجون: به من نگفته بود شب میخوابه.
من: جدی ؟؟؟؟الان میزنمش فعلا.. کوکی چرا به نامجون نگفتی؟ کوکی: خو اومده بودم خونه زنم باید بگمم؟
من: بخواب بدوووو. کوکی: وااا چی میگییییی.
من: گفتم بخواب بچه پررووو. کوکی: عجب باشهه.
خوابید رو تخت و با تعجب نگام کرد. نگاه خبیثی کردمو قلقلیش کردم. بدجووووور. از خنده اشک میریخت. دس از سرش برداشتم . من: این بارو میبخشمت دفه بعد تکرار نشه
کوکی: خیلی پرروییییی. من: من پرروو ام؟؟؟؟
کوکی: حالا بگذریم . امروز.میخوام برم کمپانی.
من: واسه چی؟کوکی: میخوام مرخصی بگیرم بریم .
من: چی میگی کجا بریم اخه.
کوکی : خوب بریم خونه مامان بابام دیگه .بوسان.
من: وووییی بعد رئیسم اجازه میده؟؟؟
کوکی: چرا نده؟؟میخوام برم خونوادمو ببینم.
من: که اینطووور.... کوکی: چند شبم اون جا میخوابیم.
من: وااااا . حالا کی بریم.؟؟؟؟ کوکی: هر وقت رئیس بم اجازه داد.بپوش بریم تو رو میرسونم خونمون بعدم میرم کمپانی. من: باشه. لباسامو پوشیدمو سریع با هم رفتیم تو ماشین.
کوکی: کاش همین حالا که رفتم بگه فردا برو.
من: حالا چرا فردا؟؟ کوکی:هر چی زود تر بهتر.
رسیدیم دم در خونشون. از کوکی خدافظی کردم خواستم پیاده شم. کوکی: اییی نا مرد بی وفا.
من: چی شد چیکار کردم اخه؟؟؟؟ کوکی: بوسم نکردی میخوای بری؟؟؟؟ من: لوووس حالا فک کردم چی شده
حالا چطوری بوست کنم ماسک زدی که.
کوکی: مشکلت اینه؟؟؟ماسکمو برمیدارم. حالا بوسم کن
نگاه خبیثی کردمو جلو رفتم. لبم با لبش فاصله ای نداشت.
لبامو رو لباش گذاشتمو بعد یه مدت گازش گرفتمو سریع پیاده شدمو فرار کردم. کوکی: آآآآخ به حسابت میرسم بچه پررو اووووخ لبم کبود شد. من: خودت خواستی عشقمم.
بعدم بش نیشخند زدمو رفتم تو خونه. درو زدم تهیونگ درو برام باز کرد. وی: سهلام خواهریم بیا بغل داداش. من: سلام خوشگله چی شده خیلی هوامو داریا. وی: چاکر آجی. من: شیطون بلا. بقیه کجان؟؟؟
وی: این بیشعورا هیچ جا منو نمیبرن اهه من تنها بودم.
من: اوخی چرا نمیبرنت؟؟؟ وی: میگن تو قیافتم پیدا نباشه زایه ای که وی هستی. من: گوگولی حالا غصه نخور. خوب چه خبرا؟؟؟؟ وی: خبری که نیست راسی کوک کجا رفت ؟؟؟ من: کمپانی . رفت اون جا.
وی: جللخالق چرا؟؟؟؟ من: رفت مرخصی بگیره بریم بوسان. وی: نا مردا باز منم نمیبرین.
من: به کوکی بگو چرا به من میگی ؟؟؟؟
وی: ایییش ایییش خیلی بدیییین.
کلی با تهیونگ کلنجار رفتیم و خندیدیم تک داداش شیطون خودم. داشتیم حرف میزدیم که کوکی در و زد . دویدم رفتم درو باز کردم. من: سلاام سلام عشقم چی شد؟؟؟
هوف کشیدو گفت : سلام متأسفانه نمیزاره برم میگه تمرینا سنگینه. من: اِ حیف شدااا خودتو ناراحت نکن. یهو زد زیر خنده و بغلم کرد بلندم کرد بردم رو تخت انداختم . گردنمو تند تند میبوسید. من: نمیخوای بگی چی شده؟؟؟؟؟
کوکی:بم اجازه داد فردا برم گائول میریم.
بلند شدمو دستمو دور گردنش حلقه کردم. من: کوکی جون من؟؟ینی فردا؟؟؟؟ کوکی: دارم راست میگم خو
کوکی: منم خوابم نمیاد حالا چیکار کنیم؟؟؟
من: اووووم برنامه ریزی کنیم. کوکی: واسه چی؟؟؟
من:واسه آیندمون. کوکی:اره موافقم . خووب کی بریم بوسان پیش مامان بابام . من: هر چی زود تر بهتر خیلی دلم میخواد از نزدیک ببینمشون. کوکی: وای اگه ببیننت چی میشهه. عاشقت میشن همون وقت ازت خواستگاری میکنن. من: اوووو کوکم اینطوریا هم نیستم.
کوکی: گائول. من:هوم؟؟؟ کوکی:بزار بات ازدواج کنم تمام دنیا رو به پات میریزم هر چی دارمو ندارم. نمیتونم همه دنیامو به پات بریزم چون خودت همه دنیامی. کاری میکنم همه دخترای دنیا بهت حسودی کنن. فقط ببین.
بش لبخند ملیحی زدمو همون طور که رو تخت نشسته بود هولش دادمو انداختمش رو تخت . سرمو رو سینش گذاشتمو چشامو بستم. کوکی: خودتو لوس میکنی واسه من؟ من: من خودمو واست لوس نکنم کی لوس کنه؟؟
بازو هامو گرفتو راحت کشیدم بالا . کوکی: عروسک سفید قشنگم. من: اینقد ازم تعریف نکن. کوکی: زنمی خوووو
من: خوب لوووس نشو فعلا بخوابیم عیجقم.
کوکی: بوووس. اینو گفتو لباشو غنچه کردو منتظر شد تا بوسش کنم. خندیدمو لبامو رو لبای کوچیکش گذاشتم.
بعد چشامو بستمو روی بازوش خوابیدم.
صبح با صدای زنگ گوشی کوک بیدار شدیم. با چشای پر خواب گوشیشو جواب داد نام جون بود.
کوکی: بله. نامجون: کجایی پسر مردم نگرانی ؟؟
کوکی: خو کجام اخه؟؟؟؟ تو خیابونم کارتون خواب شدم . خونه گائولم دیگهههه. نامجون: میمیری یه کلمه بگی شب میخوابم؟؟؟ کوکی : خو ببخشییید . گوشیو ازش گرفتم.
من: الو نام جون. نامجون: سلام گائولی . من: چی شده چی میگین؟؟؟ نامجون: به من نگفته بود شب میخوابه.
من: جدی ؟؟؟؟الان میزنمش فعلا.. کوکی چرا به نامجون نگفتی؟ کوکی: خو اومده بودم خونه زنم باید بگمم؟
من: بخواب بدوووو. کوکی: وااا چی میگییییی.
من: گفتم بخواب بچه پررووو. کوکی: عجب باشهه.
خوابید رو تخت و با تعجب نگام کرد. نگاه خبیثی کردمو قلقلیش کردم. بدجووووور. از خنده اشک میریخت. دس از سرش برداشتم . من: این بارو میبخشمت دفه بعد تکرار نشه
کوکی: خیلی پرروییییی. من: من پرروو ام؟؟؟؟
کوکی: حالا بگذریم . امروز.میخوام برم کمپانی.
من: واسه چی؟کوکی: میخوام مرخصی بگیرم بریم .
من: چی میگی کجا بریم اخه.
کوکی : خوب بریم خونه مامان بابام دیگه .بوسان.
من: وووییی بعد رئیسم اجازه میده؟؟؟
کوکی: چرا نده؟؟میخوام برم خونوادمو ببینم.
من: که اینطووور.... کوکی: چند شبم اون جا میخوابیم.
من: وااااا . حالا کی بریم.؟؟؟؟ کوکی: هر وقت رئیس بم اجازه داد.بپوش بریم تو رو میرسونم خونمون بعدم میرم کمپانی. من: باشه. لباسامو پوشیدمو سریع با هم رفتیم تو ماشین.
کوکی: کاش همین حالا که رفتم بگه فردا برو.
من: حالا چرا فردا؟؟ کوکی:هر چی زود تر بهتر.
رسیدیم دم در خونشون. از کوکی خدافظی کردم خواستم پیاده شم. کوکی: اییی نا مرد بی وفا.
من: چی شد چیکار کردم اخه؟؟؟؟ کوکی: بوسم نکردی میخوای بری؟؟؟؟ من: لوووس حالا فک کردم چی شده
حالا چطوری بوست کنم ماسک زدی که.
کوکی: مشکلت اینه؟؟؟ماسکمو برمیدارم. حالا بوسم کن
نگاه خبیثی کردمو جلو رفتم. لبم با لبش فاصله ای نداشت.
لبامو رو لباش گذاشتمو بعد یه مدت گازش گرفتمو سریع پیاده شدمو فرار کردم. کوکی: آآآآخ به حسابت میرسم بچه پررو اووووخ لبم کبود شد. من: خودت خواستی عشقمم.
بعدم بش نیشخند زدمو رفتم تو خونه. درو زدم تهیونگ درو برام باز کرد. وی: سهلام خواهریم بیا بغل داداش. من: سلام خوشگله چی شده خیلی هوامو داریا. وی: چاکر آجی. من: شیطون بلا. بقیه کجان؟؟؟
وی: این بیشعورا هیچ جا منو نمیبرن اهه من تنها بودم.
من: اوخی چرا نمیبرنت؟؟؟ وی: میگن تو قیافتم پیدا نباشه زایه ای که وی هستی. من: گوگولی حالا غصه نخور. خوب چه خبرا؟؟؟؟ وی: خبری که نیست راسی کوک کجا رفت ؟؟؟ من: کمپانی . رفت اون جا.
وی: جللخالق چرا؟؟؟؟ من: رفت مرخصی بگیره بریم بوسان. وی: نا مردا باز منم نمیبرین.
من: به کوکی بگو چرا به من میگی ؟؟؟؟
وی: ایییش ایییش خیلی بدیییین.
کلی با تهیونگ کلنجار رفتیم و خندیدیم تک داداش شیطون خودم. داشتیم حرف میزدیم که کوکی در و زد . دویدم رفتم درو باز کردم. من: سلاام سلام عشقم چی شد؟؟؟
هوف کشیدو گفت : سلام متأسفانه نمیزاره برم میگه تمرینا سنگینه. من: اِ حیف شدااا خودتو ناراحت نکن. یهو زد زیر خنده و بغلم کرد بلندم کرد بردم رو تخت انداختم . گردنمو تند تند میبوسید. من: نمیخوای بگی چی شده؟؟؟؟؟
کوکی:بم اجازه داد فردا برم گائول میریم.
بلند شدمو دستمو دور گردنش حلقه کردم. من: کوکی جون من؟؟ینی فردا؟؟؟؟ کوکی: دارم راست میگم خو
۶۰.۱k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.