پارت ۹
پارت ۹
ویو ته
با کوک هم قدم شدم .. تا وسطای راه هیچکس هیچ حرفی نزد ..
اما سر صحبت رو باز کردم(ته+ ، کوک-)
+میگم ، من که یه شب. اومدم خونتون ، چرا این سری تو نمیای اینجا؟(کیوت)
-چی؟ ام من..؟(محو ته)
+آره خب بیا خونه من ، تازه آجوما خونه تو مهربونه ، گیر نمیده اما من بخوام بیام آجوما نمیزاره بمونم
-خ...خب ، آممم ب...ب..باشه
+یسسسس :)
و ادامه راه رو دوییدم ، نمیدونم چرا انقدر خوشحال شدم.. یه نگاه کوچیک به پشتم انداختم که دیدم کوک هم داره دنبال من میدوئه و میخنده
تروخدا انقدر خوب نباش کوک... :)
ویو کوک
بعد از اینکه قبول کردم برم خونشون بمونم شروع کرد به دویدن... منم دنبالش دوییدم و میخندیدم از شدت کیوتیش ...
بالاخره به خونه ته رسیدیم که آجوما در رو باز کرد(علامت آجوما×)
+سلام آجوما (بلند)
×سلام پسر...خ...خوشگلم(مهربون و تعجب)
یکم تو گفتن پسر خوشگلم مکث کرد و نگاهم کرد ، فهمیدم تعجب کرده که چرا من اینجام...
+اوههه ، یادم رفت بگم ، حیح خب کوک دوستمه ، یه مدتی قراره اینجا باشه
-چی؟آممم نه نه ، خ...خب من خیلی مزاحمتون نمیشم .. زودی میرم
×یاااا ، دیگه از این حرفا نزن ، اینجا خونه خودته پسرم ، بیا تو و برین بالا استراحت کنین تا ناهار رو براتون بیارم
+-ممنون آجوما
×خواهش میکنم پسرای خوشگلم:)
رفتیم با ته بالا تو اتاقش ... چه اتاق قشنگی داره
نشست رو تخت و منم نشستم رو صندلی میزش ... یهو شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش... وادفاکککک
بچه ها اینم بخاطر یکی گذاشتم ...
و منی که اومد براتون فیک نوشتم ، درصورتی که باید فردا برم مدرسه و امتحان ریاضی بدم..پوفففف😑😑
ویو ته
با کوک هم قدم شدم .. تا وسطای راه هیچکس هیچ حرفی نزد ..
اما سر صحبت رو باز کردم(ته+ ، کوک-)
+میگم ، من که یه شب. اومدم خونتون ، چرا این سری تو نمیای اینجا؟(کیوت)
-چی؟ ام من..؟(محو ته)
+آره خب بیا خونه من ، تازه آجوما خونه تو مهربونه ، گیر نمیده اما من بخوام بیام آجوما نمیزاره بمونم
-خ...خب ، آممم ب...ب..باشه
+یسسسس :)
و ادامه راه رو دوییدم ، نمیدونم چرا انقدر خوشحال شدم.. یه نگاه کوچیک به پشتم انداختم که دیدم کوک هم داره دنبال من میدوئه و میخنده
تروخدا انقدر خوب نباش کوک... :)
ویو کوک
بعد از اینکه قبول کردم برم خونشون بمونم شروع کرد به دویدن... منم دنبالش دوییدم و میخندیدم از شدت کیوتیش ...
بالاخره به خونه ته رسیدیم که آجوما در رو باز کرد(علامت آجوما×)
+سلام آجوما (بلند)
×سلام پسر...خ...خوشگلم(مهربون و تعجب)
یکم تو گفتن پسر خوشگلم مکث کرد و نگاهم کرد ، فهمیدم تعجب کرده که چرا من اینجام...
+اوههه ، یادم رفت بگم ، حیح خب کوک دوستمه ، یه مدتی قراره اینجا باشه
-چی؟آممم نه نه ، خ...خب من خیلی مزاحمتون نمیشم .. زودی میرم
×یاااا ، دیگه از این حرفا نزن ، اینجا خونه خودته پسرم ، بیا تو و برین بالا استراحت کنین تا ناهار رو براتون بیارم
+-ممنون آجوما
×خواهش میکنم پسرای خوشگلم:)
رفتیم با ته بالا تو اتاقش ... چه اتاق قشنگی داره
نشست رو تخت و منم نشستم رو صندلی میزش ... یهو شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش... وادفاکککک
بچه ها اینم بخاطر یکی گذاشتم ...
و منی که اومد براتون فیک نوشتم ، درصورتی که باید فردا برم مدرسه و امتحان ریاضی بدم..پوفففف😑😑
۱.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.