عشق واقعی
#عشق_واقعی_
پارت۴
ویو ات
صبح که بلند شدم دیدم تو بغل هیونم حتی تو خواب هم جذاب بود اما یه عوضیه حس کردم داره بلند میشه بخاطر همین خودمو به خواب زدم
ویو هیونجین
دیشب خوابم نبرد به خاطر همین دستامو دور کمر ات حلقه کردم و از پشت بغلش کردم خیلی کیوت خوابیده بود اشک توی چشماش بود واقعاً چطور دلم اومد همچین دختری رو بزنم.
صبح بود بلند شدم و ات رو از بغلم درآوردم
که یهو یکی در زد هرا بود (نکته:هرا خواهر هیونجینه)
هیونجینا ، ات، بیاین صبحونه
ات با صداش بلند شد چون دیشب زده بودمش بدنش کبود شده بود بخاطر همین لباسی پوشید که کبودی های بدنش معلوم نباشه. من زودتر رفتم پایین و اونم اومد و ادای احترام کرد و سر میز کنارم نشست
ویو ات
بعد از اینکه صبحانه خودیم رفتم لباس مشکی ای پوشیدم (عکسشو میزارم )
و همراه هیونجین برای پرو لباس رفتیم
یه لباس رو پوشیدم لباسه به طرز فاجعه برانگیزی باز بود
چطوره ؟
_نه ، خیلی بازه( با نگاه سرد و جدی)
_ نمیخوام کسی جز من بدنتو ببینه (با پوزخند)
رفتم و یه لباس دیگه پرو کردم اومدم بیرون
_ خیلی خوشگل شده تو دلش گفت ولی سعی کرد بروز نده
_خوبه همین خوبه همینو میگیریم
رفتیم تو ماشین سرمو گذاشتم روی شیشه پجره و بیرونو نگاه کردم
_ به خاطر دیشب ناراحتی ؟(با نگاه سرد)
تو به جای من بودی خوشحال میشدی ؟؟؟؟
_تقصیر منه که نگرانت میشم ، فقط خفه شو
با بغض گفتی
از کی تا حالا کسی نگران من میشه
جوابی نداد به عمارت رسیدید
درو باز کرد و بدون اینکه بزاره حرفی بزنی دستتو کشید و بزور داخل اتاق بردت به دیوار چسبوندت و دستاتو بالای سرت قفل کرد و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن های دردناک روی تمام بدنت.
به لبات رسید با ولع میبوسیدت طوری که لبت کبود شده بود
همونطور که داشت به کیس مارک گذاشتن و بوسه های محکمش ادامه میداد در اتاق باز شد.......
پارت۴
ویو ات
صبح که بلند شدم دیدم تو بغل هیونم حتی تو خواب هم جذاب بود اما یه عوضیه حس کردم داره بلند میشه بخاطر همین خودمو به خواب زدم
ویو هیونجین
دیشب خوابم نبرد به خاطر همین دستامو دور کمر ات حلقه کردم و از پشت بغلش کردم خیلی کیوت خوابیده بود اشک توی چشماش بود واقعاً چطور دلم اومد همچین دختری رو بزنم.
صبح بود بلند شدم و ات رو از بغلم درآوردم
که یهو یکی در زد هرا بود (نکته:هرا خواهر هیونجینه)
هیونجینا ، ات، بیاین صبحونه
ات با صداش بلند شد چون دیشب زده بودمش بدنش کبود شده بود بخاطر همین لباسی پوشید که کبودی های بدنش معلوم نباشه. من زودتر رفتم پایین و اونم اومد و ادای احترام کرد و سر میز کنارم نشست
ویو ات
بعد از اینکه صبحانه خودیم رفتم لباس مشکی ای پوشیدم (عکسشو میزارم )
و همراه هیونجین برای پرو لباس رفتیم
یه لباس رو پوشیدم لباسه به طرز فاجعه برانگیزی باز بود
چطوره ؟
_نه ، خیلی بازه( با نگاه سرد و جدی)
_ نمیخوام کسی جز من بدنتو ببینه (با پوزخند)
رفتم و یه لباس دیگه پرو کردم اومدم بیرون
_ خیلی خوشگل شده تو دلش گفت ولی سعی کرد بروز نده
_خوبه همین خوبه همینو میگیریم
رفتیم تو ماشین سرمو گذاشتم روی شیشه پجره و بیرونو نگاه کردم
_ به خاطر دیشب ناراحتی ؟(با نگاه سرد)
تو به جای من بودی خوشحال میشدی ؟؟؟؟
_تقصیر منه که نگرانت میشم ، فقط خفه شو
با بغض گفتی
از کی تا حالا کسی نگران من میشه
جوابی نداد به عمارت رسیدید
درو باز کرد و بدون اینکه بزاره حرفی بزنی دستتو کشید و بزور داخل اتاق بردت به دیوار چسبوندت و دستاتو بالای سرت قفل کرد و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن های دردناک روی تمام بدنت.
به لبات رسید با ولع میبوسیدت طوری که لبت کبود شده بود
همونطور که داشت به کیس مارک گذاشتن و بوسه های محکمش ادامه میداد در اتاق باز شد.......
۲.۴k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.