فیک گنگ مافیایی سیاه ادامه پارت 24
ویو تهیونگ
دیگه واقعا خسته شده بودم...سومی نمیددنم انرژی از کجا میاورد سریعتر از من میرفت داخل مغازه ها به 1 دقیقه نمیکشید میومد بیرون
_: تو که 1 دقیقه هم اونجا نبوری چجوری کل مغازه به این بزرگی رو توی یه نگاه میگی خوب نیست...ببین...ببین چقدر لباس های مختلف داره تو اصلا نگاشون میکنی...یا داری من رو مسخره میکنی...بابا خسته شدم...نکنه فقط میخوای من رو به بازی بدی؟!...هاااااان؟!
+: وا...تهیونگ اروم باش...باشه بیا بریم داخل همین مغازه تو یه جا بشین استراحت کن...بیا...اقا ببخشید یه صندلی میشه به من بدید
_: نمیخواد...تو فقط برو یه چیزی انتخاب کن
+: نخیر خیلی هم لازمه...ممنونم...بیا بشین...این بطری اب هم بگیر بخور...بفرما منم لباس ها رو یه نگاه میندازم
_: یه نگاه ننداز...یکیشون رو انتخاب کن...به خدا قسم کل این مرکز خرید رو زیر پا گذاشتیم...حالا این به کنار...تو اصلا انگار نمیخوای اینجا هیچی انتخاب کنی...هی همش تو این مغازه میری یا اون یکی ولی یه تشکر میکنی میری بعدی...خب ادم کلافه میشه دیگه
+: باشه ببخشید...اصلا همین مغازه یه لباس انتخاب میکنم میریم...راستی تاحالا ندیده بودم کلافه بشی همیشه خیلی خون سرد بودی و میخواستی نشون بدی که خیلی جنتلمن هستی
_: اولا که من همیشه جنتلمن هستم دومن دیگه اینجا کاسه صبرم لبریز شد
+: یعنی تاحالا هیچ کس کلافت نکرده؟!
_: نه
+: پس افرین به خودم...من اولین کسی هستم که تونستم اقای کیم...نه نه...نیکلاس لیستر رو کلافه کنم...هورااااااا🤩🤣
_: زهرمار رو افرین...زود باش برو لباست رو انتخاب کن
+: عه...تهیونگااااا...چرا یه دفعه ای بدجنس باهام رفتار میکنی؟...خیر سرم میخواستم یه خوده با همراهی کردنت توی پارتی بهت نزدیک بشم و اخلاق سردت رو کنار بزنم که توهم مهربونی کردن رو یاد بگیری
_: چرا سومی یه جوری میگی (مهربونی کردن رو یاد بگیری) انگار من انسان نیستم احساسات ندارم...من فقط...برای اینکه بتونم شغل قبلیم رو درست انجام بدم احساساتم رو یه کوچولو سرکوب کردم...تازه موقعی که فهمیده بودم تو بهم خیانت کردی با اینکه من بهت اعتماد کرده بودم میخواستم بریزم توی خونت و و بیهوشت کنم ببرمت و شکنجت بدم تا بلکه به حرف میارمت ببینم چرا بهم خیانت کردی و اصلا رییست کی بوده...ولی ببین اینکارو نکردم
+: میدونم چرا نکردی...چون میدوستی من دخترم...اگه یه نفر دیگه به جای من بهت خیانت میکرد باهاش چیکار میکردی...مسلما بیهوشش میکردی و بعدش کلی شکنجش میدادی اخر سر اگه به حرف میومد که هیچی اگه نمیومد به بدترین شکل ممکن میکشتیش...این رو خودت وقتی وارد شده بودم گفتی...درست نمیگم؟!
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
دیگه واقعا خسته شده بودم...سومی نمیددنم انرژی از کجا میاورد سریعتر از من میرفت داخل مغازه ها به 1 دقیقه نمیکشید میومد بیرون
_: تو که 1 دقیقه هم اونجا نبوری چجوری کل مغازه به این بزرگی رو توی یه نگاه میگی خوب نیست...ببین...ببین چقدر لباس های مختلف داره تو اصلا نگاشون میکنی...یا داری من رو مسخره میکنی...بابا خسته شدم...نکنه فقط میخوای من رو به بازی بدی؟!...هاااااان؟!
+: وا...تهیونگ اروم باش...باشه بیا بریم داخل همین مغازه تو یه جا بشین استراحت کن...بیا...اقا ببخشید یه صندلی میشه به من بدید
_: نمیخواد...تو فقط برو یه چیزی انتخاب کن
+: نخیر خیلی هم لازمه...ممنونم...بیا بشین...این بطری اب هم بگیر بخور...بفرما منم لباس ها رو یه نگاه میندازم
_: یه نگاه ننداز...یکیشون رو انتخاب کن...به خدا قسم کل این مرکز خرید رو زیر پا گذاشتیم...حالا این به کنار...تو اصلا انگار نمیخوای اینجا هیچی انتخاب کنی...هی همش تو این مغازه میری یا اون یکی ولی یه تشکر میکنی میری بعدی...خب ادم کلافه میشه دیگه
+: باشه ببخشید...اصلا همین مغازه یه لباس انتخاب میکنم میریم...راستی تاحالا ندیده بودم کلافه بشی همیشه خیلی خون سرد بودی و میخواستی نشون بدی که خیلی جنتلمن هستی
_: اولا که من همیشه جنتلمن هستم دومن دیگه اینجا کاسه صبرم لبریز شد
+: یعنی تاحالا هیچ کس کلافت نکرده؟!
_: نه
+: پس افرین به خودم...من اولین کسی هستم که تونستم اقای کیم...نه نه...نیکلاس لیستر رو کلافه کنم...هورااااااا🤩🤣
_: زهرمار رو افرین...زود باش برو لباست رو انتخاب کن
+: عه...تهیونگااااا...چرا یه دفعه ای بدجنس باهام رفتار میکنی؟...خیر سرم میخواستم یه خوده با همراهی کردنت توی پارتی بهت نزدیک بشم و اخلاق سردت رو کنار بزنم که توهم مهربونی کردن رو یاد بگیری
_: چرا سومی یه جوری میگی (مهربونی کردن رو یاد بگیری) انگار من انسان نیستم احساسات ندارم...من فقط...برای اینکه بتونم شغل قبلیم رو درست انجام بدم احساساتم رو یه کوچولو سرکوب کردم...تازه موقعی که فهمیده بودم تو بهم خیانت کردی با اینکه من بهت اعتماد کرده بودم میخواستم بریزم توی خونت و و بیهوشت کنم ببرمت و شکنجت بدم تا بلکه به حرف میارمت ببینم چرا بهم خیانت کردی و اصلا رییست کی بوده...ولی ببین اینکارو نکردم
+: میدونم چرا نکردی...چون میدوستی من دخترم...اگه یه نفر دیگه به جای من بهت خیانت میکرد باهاش چیکار میکردی...مسلما بیهوشش میکردی و بعدش کلی شکنجش میدادی اخر سر اگه به حرف میومد که هیچی اگه نمیومد به بدترین شکل ممکن میکشتیش...این رو خودت وقتی وارد شده بودم گفتی...درست نمیگم؟!
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
۷.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.