ازدواج اجباری: پارت12
یونا ویو:
یه لباس کیوت پوشیدم (اسلاید دوم)
و اماده شدم رفتم دم در دیدم یه ماشین منتظرمه سوار شدم و رفت سمت شرکت ته. وقتی رسیدیم منو پیاده کرد خودش رفت. رفتم دیش یه خانم
منشی: سلام شما باید پارک یونا باشید اتاق اقای کیم طبقه دوم ه
یونا: ممنورفتم طبقه دوم دیدم کلا یه دونه اتاق اونجاست در زدم و وارد شدم ته وقتی منو دید پاشد اومد نزدیکم و دستش رو باز کرد تا برم بغلش. رفتم توی بغلش
یونا: مثل اینکه بغل کردن خیلی دوست داری
ته: نه فقط بغل کردن تو
بوسه ای به لبم زد و گفت بشینم
ته: خب چی شد تصمیم گرفتی بیای اینجا
یونا: خونه حوصلم سر رفته بود و تازه تو هیچ وقت به من نگفتی کجا کار میکنی
تق تق تق(سلطان تقلید صدا🤣)
ته: بله
و یوری وارد شد
یونا: ته اون اینجا چیکار میکنه
ته: تو میشناسیش
یروی قدم بر میداشت به سمت ما و حرف میزد
یوری: پس اوپا این زنته. هه چقدر من اذیتش کردم خوشگل شدی اسمت چی بود اها یونا
تهیونگ ویو:
یونا از اون دختر میترسید پاشدم که برم بیرونش کنم که یونا اومد منو بغل کرد و باگریه گفت
یونا: اونو از اینجا بنداز بیرون لطفا
عصبانی به یونا گفتم اروم باشه و مو های یوری رو گرفتم انداختمش بیرون بعد به منشی زنگ زدم که از این شرکت هم بندازنش بیرون
بعد برگشتم سمت یونا نشستم روی صندلیم یونا هم شبیه بچه روی پام نشست بغلم کرد بعد چند دقیقه خوابش برد.
به منشیم زنگ زدم و گفتم من میرم بعد رانندم اومد مارو برد خونه
همونطور که یونا رو براید استایل بغل کرده بودم توی خونه....... دیدم
گشنمه ولی هیچی نداریم که بخورم پس واستون پارت اپ میکنم چون مجبورمممم🥺🥺
یه لباس کیوت پوشیدم (اسلاید دوم)
و اماده شدم رفتم دم در دیدم یه ماشین منتظرمه سوار شدم و رفت سمت شرکت ته. وقتی رسیدیم منو پیاده کرد خودش رفت. رفتم دیش یه خانم
منشی: سلام شما باید پارک یونا باشید اتاق اقای کیم طبقه دوم ه
یونا: ممنورفتم طبقه دوم دیدم کلا یه دونه اتاق اونجاست در زدم و وارد شدم ته وقتی منو دید پاشد اومد نزدیکم و دستش رو باز کرد تا برم بغلش. رفتم توی بغلش
یونا: مثل اینکه بغل کردن خیلی دوست داری
ته: نه فقط بغل کردن تو
بوسه ای به لبم زد و گفت بشینم
ته: خب چی شد تصمیم گرفتی بیای اینجا
یونا: خونه حوصلم سر رفته بود و تازه تو هیچ وقت به من نگفتی کجا کار میکنی
تق تق تق(سلطان تقلید صدا🤣)
ته: بله
و یوری وارد شد
یونا: ته اون اینجا چیکار میکنه
ته: تو میشناسیش
یروی قدم بر میداشت به سمت ما و حرف میزد
یوری: پس اوپا این زنته. هه چقدر من اذیتش کردم خوشگل شدی اسمت چی بود اها یونا
تهیونگ ویو:
یونا از اون دختر میترسید پاشدم که برم بیرونش کنم که یونا اومد منو بغل کرد و باگریه گفت
یونا: اونو از اینجا بنداز بیرون لطفا
عصبانی به یونا گفتم اروم باشه و مو های یوری رو گرفتم انداختمش بیرون بعد به منشی زنگ زدم که از این شرکت هم بندازنش بیرون
بعد برگشتم سمت یونا نشستم روی صندلیم یونا هم شبیه بچه روی پام نشست بغلم کرد بعد چند دقیقه خوابش برد.
به منشیم زنگ زدم و گفتم من میرم بعد رانندم اومد مارو برد خونه
همونطور که یونا رو براید استایل بغل کرده بودم توی خونه....... دیدم
گشنمه ولی هیچی نداریم که بخورم پس واستون پارت اپ میکنم چون مجبورمممم🥺🥺
۱۲.۷k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.