aboW myhert 🧛🖤پارت ۲۸

لباهای زیباش را روی لبهای پفکی نرم لی مین گذاشت بوسه زیبایی رو شروع کرد با ایتچن کارش اشک از چشم های درخشان لی مین ریخت ...
همه شروع کردن به دست زدن مادرم مادر یونگی به سمتمون آمدن

چشام بستم منتظر مخالفت کردنش بودم ولی بجاش خودمو تو جای نرمی فرو رفتم ...
چشام باز کردم درسته مادرم منو به آغوش کشید منم بغلش کردم

خوشحالم با یونگی ازدواج کردی اگر چه ازت دلخورم بودم منو که یادت رفته بود راستی عروسیتم مبارک راستی من نوه می‌خوام ها ...
لی مین « یااااااااا مامان
چیه خب نوه می‌خوام روبه یونگی ...
پسرم از لی مین خوب مراقبت کن بلاخره یدونه دختر دارم.

لی مین» بعد از تبریک اینا نگاهم رفت به دختری با لباسی آه وی بگم لباس نبود یه تیکه پارچه بود خب فازت چیه خب اونم نپوش دیگه ایشش توی عروسی من ...
به سمتم با زنی که به نظر میومد مادرش باشه آمد دختره به راست رفت خودشو به یونگی مالید انکار نه انگار شوهر منه ها
یونگی تعظیم کوچکی کرد
یونگی «« خوش آمدی خاله جان
اوه مبارکه ولی مینا ی من بهتر ازینه دیگه صورتشم چروکیده معلوم نیست با چند نفر خوابیده
حرصم در آمد اینجوریه پیرزن ایکبری
روبه بهش ... اوه خدای من یکم دقت کنید بنطرتون صورت من چروکیدس با دخترتون من که پوست طبیعی دارم ولی از قیافه دخترتون معلومه جراحی زیبایی داشته بعدشم بهتر نبود به تربیت دخترتون برسید از لباسش معلومه بهتر برید یه چشم پزشکی سر. بزنید انگاری خودتون تجربه زیر خواب شدن با چند نفر دیگه هم دارید درست نمیگم