اینجا در "قلب" من حدومرزی برای حضور "تو" نیست...
اینجا در "قلب" من حدومرزی برای حضور "تو" نیست...
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم...
مگرماهی بیرون ازآب می تواند نفس بکشد...
مگرمی شودهوا را اززندگیم برداری و من زنده بمانم...
"بگومعنی تمرین چیست؟"
بریدن ازچه چیز را بایدتمرین کنم؟
بریدن از خودم را؟
مگرهمیشه نگفتم که توهم "پاره ای از تن منی"...
ازمن نپرس که "اشکهایم" را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم...
توخود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند...
نگاهت را از چشمم برندار...
"مرا از من نگیر"...
هوای"سرد" اینجا را دوست ندارم...
مراعاشقانه درآغوش بگیر که سخت تنهام...
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم...
مگرماهی بیرون ازآب می تواند نفس بکشد...
مگرمی شودهوا را اززندگیم برداری و من زنده بمانم...
"بگومعنی تمرین چیست؟"
بریدن ازچه چیز را بایدتمرین کنم؟
بریدن از خودم را؟
مگرهمیشه نگفتم که توهم "پاره ای از تن منی"...
ازمن نپرس که "اشکهایم" را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم...
توخود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند...
نگاهت را از چشمم برندار...
"مرا از من نگیر"...
هوای"سرد" اینجا را دوست ندارم...
مراعاشقانه درآغوش بگیر که سخت تنهام...
۹۳۲
۰۱ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.