مافیای مدرسه. Part 8 🔞🔞 ژانر: درام، اسمات
_(دود سیگارشو داد بیرون) پس بیدار شدی
+ت... تو کی هستی... من چرا اینجام؟
_هع منو یادت نمیاد (از روی صندلی بلند شد و برگشت به سمت ات)
+تووو؟!!!
_اره من
+چرا منو اوردی به اینجا؟ لباسام کجانننن؟
_برای تربیت ی سگ هار نیازه به خشونت و تو....
+ولی من بازیچه دست تو نیستم
_هع خواهی دید (علامت قصه گو اینه^_^)
^_^ کوک اون حرفو زد و رفت به سمت کمد وسایلش شلاقشو برداشت و رو به ات گفت
_به نفعت بود همون موقع که منو دیدی به حرفام گوش میدادی و الان که گوش ندادی باید دردو تحمل کنی تا 60 ضربه رو بشمار اگه یکیو بیشتر و یا کمتر بشماری 5ضربه اضافه میشه
^_^با اولین ضربه ات جیغ فرا بنفشی کشید
_بهت گفتم بشمار (با ترسناکترین لحن ممکن)
^_^شروع کرد به زدن (10 مین بعد)
+هق.. هق.. لط.. فا.. بس.. کن.. هق.. هق..(دیگه جونی براش نمونده)
_خب مثل اینکه همین چندتا ضربه برای امشب بسه از فردا شب تنبیه های اصلیت شروع میشه
^_^کوک شلاقشو گذاشت توی کمد و از اتاق رفت بیرون
_املیاااا
/ ب.. ب.. بعله ارباب
_برو دست و پاهاش رو باز کن برای امشب کافیه
/چشم، فوری رفتم به سمت اتاق بیچاره رو از بس زده بود کل بدنش خونی بود رفتم و دست و پاش رو باز کردم که با صدای خیلی ضعیفی گفت
+ت... تو.. دیگه... کی هستی؟
/شششش اروم باش من ی خدمتکارم، اروم کشون کشون بردمش به سمت حموم و با صد بدبختی گذاشتمش توی وان اب گرم
+اییییی... ز... زخمام.... کل بدنم.. میسوزهههه
/اروم باش خوب میشی، درکش میکردم چون اون کوک بیرحم روز اولی که منو هم دزدیده بود همین بلارو سرم اورده بود
+اون شب رو با کلی بدبختی با صحبت کردن با امیلیا گذروندم یعنی فرداشب چه اتفاقی قرار بود برام بیوفته (پرش زمانی به فردا شب)
/منو ببخش ات ارباب گفته باید امادت کنم
^_^دوباره دست و پای ات رو بست به تخت و ی سری سرنگ کنار تختش گذاشت
+اون سرنگ ها برای چیه؟
/منو ببخش ولی نمیتونم بگم (امیلیا رفت)
(5مین بعد)
^_^کوک اومد
........
ادامه دارد
نکته: پارت بعد 🔞
+ت... تو کی هستی... من چرا اینجام؟
_هع منو یادت نمیاد (از روی صندلی بلند شد و برگشت به سمت ات)
+تووو؟!!!
_اره من
+چرا منو اوردی به اینجا؟ لباسام کجانننن؟
_برای تربیت ی سگ هار نیازه به خشونت و تو....
+ولی من بازیچه دست تو نیستم
_هع خواهی دید (علامت قصه گو اینه^_^)
^_^ کوک اون حرفو زد و رفت به سمت کمد وسایلش شلاقشو برداشت و رو به ات گفت
_به نفعت بود همون موقع که منو دیدی به حرفام گوش میدادی و الان که گوش ندادی باید دردو تحمل کنی تا 60 ضربه رو بشمار اگه یکیو بیشتر و یا کمتر بشماری 5ضربه اضافه میشه
^_^با اولین ضربه ات جیغ فرا بنفشی کشید
_بهت گفتم بشمار (با ترسناکترین لحن ممکن)
^_^شروع کرد به زدن (10 مین بعد)
+هق.. هق.. لط.. فا.. بس.. کن.. هق.. هق..(دیگه جونی براش نمونده)
_خب مثل اینکه همین چندتا ضربه برای امشب بسه از فردا شب تنبیه های اصلیت شروع میشه
^_^کوک شلاقشو گذاشت توی کمد و از اتاق رفت بیرون
_املیاااا
/ ب.. ب.. بعله ارباب
_برو دست و پاهاش رو باز کن برای امشب کافیه
/چشم، فوری رفتم به سمت اتاق بیچاره رو از بس زده بود کل بدنش خونی بود رفتم و دست و پاش رو باز کردم که با صدای خیلی ضعیفی گفت
+ت... تو.. دیگه... کی هستی؟
/شششش اروم باش من ی خدمتکارم، اروم کشون کشون بردمش به سمت حموم و با صد بدبختی گذاشتمش توی وان اب گرم
+اییییی... ز... زخمام.... کل بدنم.. میسوزهههه
/اروم باش خوب میشی، درکش میکردم چون اون کوک بیرحم روز اولی که منو هم دزدیده بود همین بلارو سرم اورده بود
+اون شب رو با کلی بدبختی با صحبت کردن با امیلیا گذروندم یعنی فرداشب چه اتفاقی قرار بود برام بیوفته (پرش زمانی به فردا شب)
/منو ببخش ات ارباب گفته باید امادت کنم
^_^دوباره دست و پای ات رو بست به تخت و ی سری سرنگ کنار تختش گذاشت
+اون سرنگ ها برای چیه؟
/منو ببخش ولی نمیتونم بگم (امیلیا رفت)
(5مین بعد)
^_^کوک اومد
........
ادامه دارد
نکته: پارت بعد 🔞
۱۰.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.