پارت۱۰ فصل دوم
پارت۱۰ فصل دوم
یک روز گذشت و منو مین هی و سویانگ به یک مسافر خونه رسیدیم برای پدرم نامه نوشتم که ما داریم میرسیم و ازش خواستم که به هیچ کس خبر رسیدن مارا نده چونکه ما نصف شب به قصر میآییم و ازش خواستم فردا شب در اقامتگاهم فردی را برای اینکه رسماً آیین ازدواج منو و مین هی را بخونه بفرسته
فردا شب
مین هی.تهیونگ رسیدیم ولی نمیتونیم که از دروازه رد بشیم
تهیونگ.اون در پشتی که ازش فرار کردیم ویادته از اونجا بریم
مین هی.وای آره باشه بریم
سویانگ.مامانی من خسته شدم
تهیونگ.دختر خوشگلم الان میرسیم یکم صبر کن
سویانگ.باشه پاپا
تهیونگ.عجله کنید باید قبل از اینکه خورشید طلوع کنید آیین و بخونیم
*یه اقامتگاهم رسیدم و دقیقا طبق انتظارم پدرم مردی رو برای مراسم ما فرستاده بود
مرد.بنشینید تا چند دقیقه دیگه صبح میشه
کیم تهیونگ ولیعهد این سرزمین آیا عهد میبندی که در سختی ها و خوشی ها در کنار پارک مین هی باشی
تهیونگ.عهد میبندم
مرد.پارک مین هی قول میدهی که در سختی ها و خوشی ها در کنار هم باشید
مین هی.قول میدهم
مرد.من شما را زن و شوهر اعلام میکنم
ندیمه ملکه.*از پشت در صدا شنیدم یکم نزدیک رفتم که دیدم بانو مین برگشته به سمت اقامتگاه ملکه رفتم و اجازه گرفتم و وارد شدم*
ویو ملکه.
ندیمه.بانوی مننن بانوی من
ملکه.چیشده ...اینهمه هیاهو برای چیه
ندیمه.بانو مین
ملکه.بانو...مین...
ندیمه.بله بانو مین هی
ملکه.خب چیشده
ندیمه.ایشون به قصر برگشتن
ملکه.چیییی
دستشو به میز میکوبه
ملکه.اون جونور حریص بلاخره کار خودشو کرد
ندیمه.حالا میخواید چیکار. کنید
ملکه.یکبار برای همیشه اونو از سر راهم بر میدارم
یک روز گذشت و منو مین هی و سویانگ به یک مسافر خونه رسیدیم برای پدرم نامه نوشتم که ما داریم میرسیم و ازش خواستم که به هیچ کس خبر رسیدن مارا نده چونکه ما نصف شب به قصر میآییم و ازش خواستم فردا شب در اقامتگاهم فردی را برای اینکه رسماً آیین ازدواج منو و مین هی را بخونه بفرسته
فردا شب
مین هی.تهیونگ رسیدیم ولی نمیتونیم که از دروازه رد بشیم
تهیونگ.اون در پشتی که ازش فرار کردیم ویادته از اونجا بریم
مین هی.وای آره باشه بریم
سویانگ.مامانی من خسته شدم
تهیونگ.دختر خوشگلم الان میرسیم یکم صبر کن
سویانگ.باشه پاپا
تهیونگ.عجله کنید باید قبل از اینکه خورشید طلوع کنید آیین و بخونیم
*یه اقامتگاهم رسیدم و دقیقا طبق انتظارم پدرم مردی رو برای مراسم ما فرستاده بود
مرد.بنشینید تا چند دقیقه دیگه صبح میشه
کیم تهیونگ ولیعهد این سرزمین آیا عهد میبندی که در سختی ها و خوشی ها در کنار پارک مین هی باشی
تهیونگ.عهد میبندم
مرد.پارک مین هی قول میدهی که در سختی ها و خوشی ها در کنار هم باشید
مین هی.قول میدهم
مرد.من شما را زن و شوهر اعلام میکنم
ندیمه ملکه.*از پشت در صدا شنیدم یکم نزدیک رفتم که دیدم بانو مین برگشته به سمت اقامتگاه ملکه رفتم و اجازه گرفتم و وارد شدم*
ویو ملکه.
ندیمه.بانوی مننن بانوی من
ملکه.چیشده ...اینهمه هیاهو برای چیه
ندیمه.بانو مین
ملکه.بانو...مین...
ندیمه.بله بانو مین هی
ملکه.خب چیشده
ندیمه.ایشون به قصر برگشتن
ملکه.چیییی
دستشو به میز میکوبه
ملکه.اون جونور حریص بلاخره کار خودشو کرد
ندیمه.حالا میخواید چیکار. کنید
ملکه.یکبار برای همیشه اونو از سر راهم بر میدارم
۱.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.