🖤پادشاه من🖤 پارت ۵۱
کوک: میدونستی منم..... 😌
ا.ت: اهم اهم آنیا اون گربه رو نگا چقدر نازه😑
آنیا: آره مامان عمو چی داشتی میگفتی؟ 😄
ا.ت: هیچی انقدر حرف نزن داره رارندگی میکنه😠
آنیا: باشه مامان چرا ناراحت میشی😐
از زبان ا.ت:
مرتیکه ی دیوونه داره به بچه میگه مافیام خاک عالم تو سرت کنن اسکل نمیفهمه بچس که داره باهاش صحبت میکنه. متوجه شد من تنها گیرش بیارم خونش پا خودشه حالا هرچی. گوشیه کوک زنگ خورد جواب داد جیمین بود داشت میپرسید کجاییم کوک هم گفت داریم میایم.
فلش بک موقعی که رسیدن :
از زبان ا.ت:
آنیا رو بقل کردم و از ماشین پیاده شدم ویلای جنگلی بود اما لوکس تو حیاط میز های گرد گذاشته بودن و یه عالمه آدم اونجا بود
کوک هم مثلا نمیخواس بهم محل بده رفت سمت اون دختر پسرا منم که رفتم پیش خواهرم . یونا ازم پرسید:
یونا: چیشد؟ 🙂
ا.ت: چی چیشد؟ 😒
یونا: از قیافتون معلومه یه چیزی شده🤨
ا.ت: اسکل داره به بچه میگه مافیام منم بهش اخم کردم و حرفو عوض کردم حالا هم آقا فاز چس ناله بودن گرفتتش😑
یونا: اوفففف ازدست شما ول کن اونو بیا بریم سر اون میزه چندتا از دوست دخترای باند اونجا هست😌
ا.ت: بریم😒
موقعی که رفتن سر میز:
یونا: سلام خانوما 😊
دخترا: سلام 😌
ا.ت: سلام به همگی🙂
دخترا: یونا معرفی نمیکنی😏
یونا: ایشون ا.ت خواهرم هستن و ا.ت ایشون دوس دختره آقای هیانگ شین یکی از باند مافیا جینا هستن و ایشون هم دوس دختر آقای سوجین لیری هستن که تو این یک هفته باهم تو ویلا هستیم 😄
ا.ت : خوشبختم😁
جینا: خوشبختم😀
لیری: وای خدای من اینو نگاه کنین چقدر کیوته😱
یونا: ایشون هم خواهرزادم آنیا هست😊
جینا: پشمام ا.ت بهت نمیخوره بچه داشته باشی😐
ا.ت: آره خیلیا بهم میگن🙂
( بچه ها از اینجا به بعد چیزی به ذهنم نمیرسه اگر ایده ای دارید پیوی بگین)
ا.ت: اهم اهم آنیا اون گربه رو نگا چقدر نازه😑
آنیا: آره مامان عمو چی داشتی میگفتی؟ 😄
ا.ت: هیچی انقدر حرف نزن داره رارندگی میکنه😠
آنیا: باشه مامان چرا ناراحت میشی😐
از زبان ا.ت:
مرتیکه ی دیوونه داره به بچه میگه مافیام خاک عالم تو سرت کنن اسکل نمیفهمه بچس که داره باهاش صحبت میکنه. متوجه شد من تنها گیرش بیارم خونش پا خودشه حالا هرچی. گوشیه کوک زنگ خورد جواب داد جیمین بود داشت میپرسید کجاییم کوک هم گفت داریم میایم.
فلش بک موقعی که رسیدن :
از زبان ا.ت:
آنیا رو بقل کردم و از ماشین پیاده شدم ویلای جنگلی بود اما لوکس تو حیاط میز های گرد گذاشته بودن و یه عالمه آدم اونجا بود
کوک هم مثلا نمیخواس بهم محل بده رفت سمت اون دختر پسرا منم که رفتم پیش خواهرم . یونا ازم پرسید:
یونا: چیشد؟ 🙂
ا.ت: چی چیشد؟ 😒
یونا: از قیافتون معلومه یه چیزی شده🤨
ا.ت: اسکل داره به بچه میگه مافیام منم بهش اخم کردم و حرفو عوض کردم حالا هم آقا فاز چس ناله بودن گرفتتش😑
یونا: اوفففف ازدست شما ول کن اونو بیا بریم سر اون میزه چندتا از دوست دخترای باند اونجا هست😌
ا.ت: بریم😒
موقعی که رفتن سر میز:
یونا: سلام خانوما 😊
دخترا: سلام 😌
ا.ت: سلام به همگی🙂
دخترا: یونا معرفی نمیکنی😏
یونا: ایشون ا.ت خواهرم هستن و ا.ت ایشون دوس دختره آقای هیانگ شین یکی از باند مافیا جینا هستن و ایشون هم دوس دختر آقای سوجین لیری هستن که تو این یک هفته باهم تو ویلا هستیم 😄
ا.ت : خوشبختم😁
جینا: خوشبختم😀
لیری: وای خدای من اینو نگاه کنین چقدر کیوته😱
یونا: ایشون هم خواهرزادم آنیا هست😊
جینا: پشمام ا.ت بهت نمیخوره بچه داشته باشی😐
ا.ت: آره خیلیا بهم میگن🙂
( بچه ها از اینجا به بعد چیزی به ذهنم نمیرسه اگر ایده ای دارید پیوی بگین)
۱۲.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.