عشق ابدی پارت ۴۳
عشق ابدی پارت ۴۳
ویو تهیونگ
ته : تو ...ت...تو کی هستی؟
* : حدس بزن کی هستم.
ته : چ...چی؟ چ...چرا...چ...قدر ص..صدات شبیه....جین...جین ... توروخدا بگو کیه.(بغض)
جین : ت...تهیونگ (اشک و بهت)
ته : جین کیه؟ جینننن . دِ حرف بزنید لعنتیا(داد)
جین : تهیونگ...(گریه شدید)
ته : تو...تو...تو کی هستی؟ چ...چرا...چرا انقدر شبیه...شبیه ...هیونگَمی؟(گریه)
* : هیششششش. (بغض)
دیگه نمیتونستم تحمل کنم و دستاش رو از رو چشمام پس زدم . سریع برگشتم و با دیدن صورت زیباش و خوشگلش جلو چشمام دیگه نمیتونستم تحول کنم و با شدت خودم رو تو بغلش پرت کردم . این امکان نداشت . چطور ممکنه؟
ته : هیونگ .... هیونگگگگگ(داد و گریه)
* : جانم عزیزم(بغض)
ته : هیونگ . هیونگ چطور رفتی ؟ هیونگگ(زجه و گریه)
* : قربونت بشم . گریه نکن (بغض)
خیلی خیلییییی دلتنگ هیونگ بودم . خیلی دوست داشتم یکبار دیگه ببینمش...
ته : هیونگ میدونی چقدر دعا کردم تا یکبار ، فقط یکبار دیگه این صورت ماهت رو ببینم؟ هیونگ چطوری تونستی تنهامون بزاری؟(گریه شدید)
* : تهیونگا ببخشید . گریه نکن عزیزم(بغض)
خیلی خیلی تو بغلش گریه کردم . حدود ۲۰ مین فقط من تو بغل هیونگ بودم ... حس کردم جین هم به این بغل نیاز داره. به زور از بغلش جدا شدم و به جین نگا کردم . انگار از تو چشمام خوند که چی میگم . با سرعت خودش رو تو بغل هیونگ پرت کرد ...
جین : جیهوپپپپپ . جیهوپ چطور تونستی؟(گریه شدید)
(یاه یاه یاه ، انتظار نداشتین نه؟ جیهوپ وارد میشودددددد😌)
جیهوپ : قربونتون برم تروخدا گریه نکنین ، این یه قضیه خیلی پیچیده است . توضیح میدم بهتون (اشک)
بالاخره جین هیونگ هم از بغلش اومد بیرون و بعد از بهتر شدن حالمون برگشتیم سمت بچه ها که از قیافه های متعجب شون خنده ام گرفته بود .
نامجون : ا...این...این جا...چ...چه... چه خبره ؟(تعجب)
یانگ : ی...یکی...یکی توضیح..میده؟(تعجب)
ته : آمم بچه ها این قضیه داره بهتون توضیح میدم .
جیهوپ : سلام . اسم من جیهوپه ، میتونید هوپی یا هوپ صدام کنین :))
جیهوپ : راستی بچه ها جیمین کجاست؟ جیمین رو ندیدم . (تعجب)
جین : آهان . خب ... اون دوتا کاری داشتن و رفتن.
جیهوپ : اون دوتا؟ جیمین و کی؟(تعجب)
جین و ته : اینم قضیه داره.
کوک : یاااا بسه دیگه ، درست توضیح بدین . همین جوری باید کلی داستان توضیح بدین (تند و عصبی)
از شدت کیوتی کوک واقعا خنده ام گرفته بود .
ته : باشه میگیم (خنده)
کوک : آفرین (چشم غره)
ته : (خنده)
جین : راستی بچه ها بیاید جیمین رو سورپرایز کنیم . نظرتون؟
ته : موافقم .
نامجون : اوکیه ، فقط چطوری میخوای این کار رو بکنی؟
جین : خ..خببب... بهش زنگ میزنیم و میگیم که کار خیلی خیلی مهمی داریم و باید حتما ببینیمش.
ته : و از اونجایی که جیمین خیلی زود شک میکنه و نگران میشه میگه بریم خونشون .
جین : اون موقع ...
ویو تهیونگ
ته : تو ...ت...تو کی هستی؟
* : حدس بزن کی هستم.
ته : چ...چی؟ چ...چرا...چ...قدر ص..صدات شبیه....جین...جین ... توروخدا بگو کیه.(بغض)
جین : ت...تهیونگ (اشک و بهت)
ته : جین کیه؟ جینننن . دِ حرف بزنید لعنتیا(داد)
جین : تهیونگ...(گریه شدید)
ته : تو...تو...تو کی هستی؟ چ...چرا...چرا انقدر شبیه...شبیه ...هیونگَمی؟(گریه)
* : هیششششش. (بغض)
دیگه نمیتونستم تحمل کنم و دستاش رو از رو چشمام پس زدم . سریع برگشتم و با دیدن صورت زیباش و خوشگلش جلو چشمام دیگه نمیتونستم تحول کنم و با شدت خودم رو تو بغلش پرت کردم . این امکان نداشت . چطور ممکنه؟
ته : هیونگ .... هیونگگگگگ(داد و گریه)
* : جانم عزیزم(بغض)
ته : هیونگ . هیونگ چطور رفتی ؟ هیونگگ(زجه و گریه)
* : قربونت بشم . گریه نکن (بغض)
خیلی خیلییییی دلتنگ هیونگ بودم . خیلی دوست داشتم یکبار دیگه ببینمش...
ته : هیونگ میدونی چقدر دعا کردم تا یکبار ، فقط یکبار دیگه این صورت ماهت رو ببینم؟ هیونگ چطوری تونستی تنهامون بزاری؟(گریه شدید)
* : تهیونگا ببخشید . گریه نکن عزیزم(بغض)
خیلی خیلی تو بغلش گریه کردم . حدود ۲۰ مین فقط من تو بغل هیونگ بودم ... حس کردم جین هم به این بغل نیاز داره. به زور از بغلش جدا شدم و به جین نگا کردم . انگار از تو چشمام خوند که چی میگم . با سرعت خودش رو تو بغل هیونگ پرت کرد ...
جین : جیهوپپپپپ . جیهوپ چطور تونستی؟(گریه شدید)
(یاه یاه یاه ، انتظار نداشتین نه؟ جیهوپ وارد میشودددددد😌)
جیهوپ : قربونتون برم تروخدا گریه نکنین ، این یه قضیه خیلی پیچیده است . توضیح میدم بهتون (اشک)
بالاخره جین هیونگ هم از بغلش اومد بیرون و بعد از بهتر شدن حالمون برگشتیم سمت بچه ها که از قیافه های متعجب شون خنده ام گرفته بود .
نامجون : ا...این...این جا...چ...چه... چه خبره ؟(تعجب)
یانگ : ی...یکی...یکی توضیح..میده؟(تعجب)
ته : آمم بچه ها این قضیه داره بهتون توضیح میدم .
جیهوپ : سلام . اسم من جیهوپه ، میتونید هوپی یا هوپ صدام کنین :))
جیهوپ : راستی بچه ها جیمین کجاست؟ جیمین رو ندیدم . (تعجب)
جین : آهان . خب ... اون دوتا کاری داشتن و رفتن.
جیهوپ : اون دوتا؟ جیمین و کی؟(تعجب)
جین و ته : اینم قضیه داره.
کوک : یاااا بسه دیگه ، درست توضیح بدین . همین جوری باید کلی داستان توضیح بدین (تند و عصبی)
از شدت کیوتی کوک واقعا خنده ام گرفته بود .
ته : باشه میگیم (خنده)
کوک : آفرین (چشم غره)
ته : (خنده)
جین : راستی بچه ها بیاید جیمین رو سورپرایز کنیم . نظرتون؟
ته : موافقم .
نامجون : اوکیه ، فقط چطوری میخوای این کار رو بکنی؟
جین : خ..خببب... بهش زنگ میزنیم و میگیم که کار خیلی خیلی مهمی داریم و باید حتما ببینیمش.
ته : و از اونجایی که جیمین خیلی زود شک میکنه و نگران میشه میگه بریم خونشون .
جین : اون موقع ...
۱.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.