عشق و غرور p2
بعد از شام بدون جلب توجه رفتم بالا ...دستام عرق کرده بود
بیبی چک رو از زیر بالشت درآوردم
خیره شدم به دو خط درج شده....مثبته !
نمیدونستم گریه کنم از چیزی که راضی نبودم به بودنش
یا خوشحال باشم از دوباره مادر شدنم
شاید حق با نسرینه...شاید یه نشونه ی خوبه
قطره اشک سنجی از چشمم چکید
با صدای باز شدن در روح از تنم جدا شد...بیبی چک رو پشتم قائم کردم
_اوف تو روحت نیروانا ..چرا یهویی میای تو
اول خندید و بعد مشکوک به پشتم نگاه کرد..اومد جلو:
_داشتیم میرفتیم اومدم خدافظی کنم
_الان که شبه بزارید صبح برید خب
گفت:
_نه فردا به ترافیک میخوریم...اومم..راستی..اون چیه پشتت؟
_هیچی
این دقیقا بیشترین کلمه ای بود که شک یه آدم رو بیشتر میکنه و نمیدونم چرا از دهنم پرید بیرون
با شیطنت گفت:
_راستشو بگو چی قائم کردی..نکنه به مناسبت فوت مادرشوهرم میخوای از سیاه درم بیاری
هر دو خندیدیم ..گفتم:
_اره میبینم چقدرم تو از مرگش ناراحتی
_حالا جدا از این بحثا بگو پشتت چیه..فضولیم خیلی گل کرده
باید تسلیم میشدم...بیبی چک رو نشونش دادم اولش هنگ کرد..بعد جیغ بلندی کشید که ترسیدم
دستمو گذاشتم رو دهنش:
_ساکت باش الان همه رو خبردار میکنی
صدای خش داری اومد:
_چه خبرتونه جیغ میزنید
ماتم برد
الان وقت فهمیدن خانزاده نبود...نه تا وقتی که هنوز تصمیم نگرفتم این بچه رو نگه دارم یا نه
اما همه چیز برخلاف تصورم رخ داد...نیروانا دستمو از رو دهنش کنار زد و دستاشو بهم کوبید:
_داداش دوباره دارم عمه میشم
بیبی چک رو از زیر بالشت درآوردم
خیره شدم به دو خط درج شده....مثبته !
نمیدونستم گریه کنم از چیزی که راضی نبودم به بودنش
یا خوشحال باشم از دوباره مادر شدنم
شاید حق با نسرینه...شاید یه نشونه ی خوبه
قطره اشک سنجی از چشمم چکید
با صدای باز شدن در روح از تنم جدا شد...بیبی چک رو پشتم قائم کردم
_اوف تو روحت نیروانا ..چرا یهویی میای تو
اول خندید و بعد مشکوک به پشتم نگاه کرد..اومد جلو:
_داشتیم میرفتیم اومدم خدافظی کنم
_الان که شبه بزارید صبح برید خب
گفت:
_نه فردا به ترافیک میخوریم...اومم..راستی..اون چیه پشتت؟
_هیچی
این دقیقا بیشترین کلمه ای بود که شک یه آدم رو بیشتر میکنه و نمیدونم چرا از دهنم پرید بیرون
با شیطنت گفت:
_راستشو بگو چی قائم کردی..نکنه به مناسبت فوت مادرشوهرم میخوای از سیاه درم بیاری
هر دو خندیدیم ..گفتم:
_اره میبینم چقدرم تو از مرگش ناراحتی
_حالا جدا از این بحثا بگو پشتت چیه..فضولیم خیلی گل کرده
باید تسلیم میشدم...بیبی چک رو نشونش دادم اولش هنگ کرد..بعد جیغ بلندی کشید که ترسیدم
دستمو گذاشتم رو دهنش:
_ساکت باش الان همه رو خبردار میکنی
صدای خش داری اومد:
_چه خبرتونه جیغ میزنید
ماتم برد
الان وقت فهمیدن خانزاده نبود...نه تا وقتی که هنوز تصمیم نگرفتم این بچه رو نگه دارم یا نه
اما همه چیز برخلاف تصورم رخ داد...نیروانا دستمو از رو دهنش کنار زد و دستاشو بهم کوبید:
_داداش دوباره دارم عمه میشم
۱۲.۰k
۱۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.