کوئین مافیا پارت10
ویو صبح
هانا:با صدای مضخرف الارمم ازخواب بیدار شدم ساعت 7بودرفتم یه دوش گرفتم مسواک زدم اومدم بیرون دیدم ساعت 8 موهامو خشک کردم با کش بستمشون لباسام رو پوشیدم رفتم اشپزخونه پیشه اجوما صبحونه خوردم ساعت8:30 با بادیگاردا رفتم دانشگاه
ویو دانشگاه
از در دانشگاه رفتم داخل رفتم سمت کلاسم همین که وارد کلاس شدم مینسو باز با دوستاش اومد جلوم
مینسو: وایی ببین کی اینجاست
هانا: ارع فرشتتون نبود که اومدم(ریلکس)
مینسو: جدی؟
هانا: اوهوم، حالا هم گمشو اونور
مینسو: میگی گمشم؟ 😡
هانا: ارع😏
مینسو: نمیخوام
هانا: گفتم گمشو تا بلایی سرت نیاووردم
مینسو: مثلا تویه استخونی میخوای چیکار کنی؟ 😏
هانا: خعلی کارا مثلا این، بعد مینسو رو حل دادم افتاد زمین
هانا: گفتم گمشو روبه دوستای مینسو کع داشتن اینج. ری😳هانا رو نگا میکردن گف شماهم میخاین
بعد دخترا سریع رفتن سمت مینسو بلندش کردن هانا هم رف سرجاش نشست
مینسو: فکرکردی کی هستی؟
هانا: اممم لی هانا هستم خوشبختم(همه بچه های کلاس زدن زیر خنده)
سوک یون: مینسو بسه دیگه
سویون: راس میگه داری زیاده روی میکنی
مینسو: اوپاا مگه من چیکار کردم تقصیر این دختره ی هززس
فیلیکس: من دیگه نمیتونم تحمل کنم با دوستم اینجوری رفتار کنی خواس بلند شه بره سمت مینسو هانا دستشو گرف
هانا: با روشه خودم حلش میکنم(😌)
فیلیکس: باشه، فقط زیاده روی نکنی(🙂)
همه ی بچه های کلاس داشتن اینجوری(😦) نگا فیلیکس و هانا میکردن
بعد مینسو بلند شد باحرص رف
جوکیونگ، مینا، رزی اومدن سر میزه ما
مینا: واییی هانا چقد خوب ضایش کردی
جوکیونگ: راس میگه
رزی: فقط روش خودت منظورت چی بود؟
هانا: اونو بعدن میفهمین
مینا: باشع، هانا بعد دانشگاه بیکاری؟
هانا: ارع واسع چی
رزی: باهم بریم کلاب
هانا: باشع روبه فیلیکس
هانا: فیلیکس میخوام با دخترا برم کلاب میای بریم به بچه ها هم بگو
فیلیکس: معلومه میام، فقط سوآ رو تو راضی کن
هانا: یه کارو کامل انجام بدت مردک بیشعور
فیلیکس: خودتی
هانا: اگه من بیشعورم تو جوجه ای
فیلیکس: کی من؟ من ج. جه ام
هانا: ارع یه جوجه کوچولو
فلیکس: توهم شبیع بچه گرگا میمونی
هانا: من؟ واقعا
فیلیکس: ارع قیافت شبیه گرگاست
رزی: راس میگه هانا
هانا: خوب نگام کنید چون هیچ جای دنیا گرگ به جذابی من پیدا نمیکنید(همه داشتن میخندیدن)
جوکیونگ:اصلا گرگ پیدا نمیشه که انقد اعتماد بنفس داشته باشه(😂)
هانا: حقیقت تلخه ، داشتیم میخندیدیم که معلم اومد بعد یکی پشتش بود یکم دقت کردم اون
اسلاید1لباس هانا برا دانشگاه
اسلاید2مینسو
هانا:با صدای مضخرف الارمم ازخواب بیدار شدم ساعت 7بودرفتم یه دوش گرفتم مسواک زدم اومدم بیرون دیدم ساعت 8 موهامو خشک کردم با کش بستمشون لباسام رو پوشیدم رفتم اشپزخونه پیشه اجوما صبحونه خوردم ساعت8:30 با بادیگاردا رفتم دانشگاه
ویو دانشگاه
از در دانشگاه رفتم داخل رفتم سمت کلاسم همین که وارد کلاس شدم مینسو باز با دوستاش اومد جلوم
مینسو: وایی ببین کی اینجاست
هانا: ارع فرشتتون نبود که اومدم(ریلکس)
مینسو: جدی؟
هانا: اوهوم، حالا هم گمشو اونور
مینسو: میگی گمشم؟ 😡
هانا: ارع😏
مینسو: نمیخوام
هانا: گفتم گمشو تا بلایی سرت نیاووردم
مینسو: مثلا تویه استخونی میخوای چیکار کنی؟ 😏
هانا: خعلی کارا مثلا این، بعد مینسو رو حل دادم افتاد زمین
هانا: گفتم گمشو روبه دوستای مینسو کع داشتن اینج. ری😳هانا رو نگا میکردن گف شماهم میخاین
بعد دخترا سریع رفتن سمت مینسو بلندش کردن هانا هم رف سرجاش نشست
مینسو: فکرکردی کی هستی؟
هانا: اممم لی هانا هستم خوشبختم(همه بچه های کلاس زدن زیر خنده)
سوک یون: مینسو بسه دیگه
سویون: راس میگه داری زیاده روی میکنی
مینسو: اوپاا مگه من چیکار کردم تقصیر این دختره ی هززس
فیلیکس: من دیگه نمیتونم تحمل کنم با دوستم اینجوری رفتار کنی خواس بلند شه بره سمت مینسو هانا دستشو گرف
هانا: با روشه خودم حلش میکنم(😌)
فیلیکس: باشه، فقط زیاده روی نکنی(🙂)
همه ی بچه های کلاس داشتن اینجوری(😦) نگا فیلیکس و هانا میکردن
بعد مینسو بلند شد باحرص رف
جوکیونگ، مینا، رزی اومدن سر میزه ما
مینا: واییی هانا چقد خوب ضایش کردی
جوکیونگ: راس میگه
رزی: فقط روش خودت منظورت چی بود؟
هانا: اونو بعدن میفهمین
مینا: باشع، هانا بعد دانشگاه بیکاری؟
هانا: ارع واسع چی
رزی: باهم بریم کلاب
هانا: باشع روبه فیلیکس
هانا: فیلیکس میخوام با دخترا برم کلاب میای بریم به بچه ها هم بگو
فیلیکس: معلومه میام، فقط سوآ رو تو راضی کن
هانا: یه کارو کامل انجام بدت مردک بیشعور
فیلیکس: خودتی
هانا: اگه من بیشعورم تو جوجه ای
فیلیکس: کی من؟ من ج. جه ام
هانا: ارع یه جوجه کوچولو
فلیکس: توهم شبیع بچه گرگا میمونی
هانا: من؟ واقعا
فیلیکس: ارع قیافت شبیه گرگاست
رزی: راس میگه هانا
هانا: خوب نگام کنید چون هیچ جای دنیا گرگ به جذابی من پیدا نمیکنید(همه داشتن میخندیدن)
جوکیونگ:اصلا گرگ پیدا نمیشه که انقد اعتماد بنفس داشته باشه(😂)
هانا: حقیقت تلخه ، داشتیم میخندیدیم که معلم اومد بعد یکی پشتش بود یکم دقت کردم اون
اسلاید1لباس هانا برا دانشگاه
اسلاید2مینسو
۱۹.۲k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.