name:belife
part:23
هر ثانیه بیشتر دستپاچه میشد تا به میز تهیونگ رسید نظرش عوض شد و برگشت تا بره.
تهیونگ با تعجب لب زد : ا.ت؟
ا.ت لب پایینش رو گاز گرفت و برگشت با قرمزی رو گونه اش لب زد : س..سلام
تهیونگ با تعجب نگاهی بهش کرد وگفت : چیزی شده؟
ا.ت کمی جلوتر اومد و ظرف غذا رو جلوی تهیونگ گذاشت: خب...نه..ای..اینو براتون اوردم..به خاطر تشکر..برای..دارو هام
تهیونگ لبخندی زد و سری تکون داد : مرسی...نمیشینی؟
ا.ت از استرس اروم لبخندی زد و روبه روی تهیونگ نشست.
تهیونگ ظرفای غذا رو روبه روی خودش کشید و لب زد : از بوشون به نظر خوشمزه میاد.
ا.ت لبخندی از استرس زد و منتظر موند تا تهیونگ غذاشو تست کنه.
تهیونگ یه لحظه مکث کرد و سرش و بلند کرد و به ا.ت نگاه کرد : راستی...چرا داشتی برمیگشتی؟
ا.ت از این سوال تعجب کرد و گفت : خب راستش...پشیمون شدم...فکر کردم مزاحمت شدم
تهیونگ سری تکون داد و کمی از کیم چی و ببین چابستیک گرفت و توی دهنش گذاشت.
چشاش رو بست و اخم ریزی کرد.
ا.ت نگران به اخم تهیونگ نگاه کردی و سریع گفت : بدمزه اس؟
تهیونگ چشاش رو باز کرد و با برقی که توی چشاش بود گفت : عالیه
ا.ت نفس عمیقی کشید و از اسودگی سری تکون داد.
تهیونگ کمی کیمچی برداشت و سمت ا.ت گرفت : بیا خودتم بخور
ا.ت با تعجب نگاهش رو بین چابستک و تهیونگ چرخوند و کمی از کیمچی رو وارد دهنش کرد.
ا.ت سری تکون داد و با لبخند گفت : اوهوم خوشمزه است.
تهیونگ لبخندی زد و دوباره کمی کیمچی خورد .
با دهن پر سمت پای ا.ت اشاره کرد و گفت : پات چطوره؟
ا.ت کمی تکون خورد و گفت : خوبه...مثل قبله فقط زیاد سر پا می ایستم درد میگیره.
تهیونگ : درسات تموم شد؟
ا.ت : اره دانشگاه سئول قبول شدم
تهیونگ : خوبه ... افرین.
ا.ت : ممنون
تهیونگ کمی مضطرب به ا.ت نگاه کرد و لب زد : کی وقتت خالیه؟
ا.ت : چی؟....اها...فعلا خالیه...پنج روز تا ترم جدید دارم
تهیونگ : میتونیم...فردا با هم بریم بیرون؟
ا.ت که از ذوق میخواست جیغ بزنه قرمز شده بود سری تکون داد و گفت : معلومه
تهیونگ : خب...وقتم تموم شد...باید برم...ممنون بابت غذا عالی بود...فعلا
ا.ت از جاش بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد و بعدش دسته کیفش رو توی دستش فشار داد و لب زد :فعلا
***
دو سال بعد
تهیونگ کمی از قهوه اش رو خورد و سمت ا.ت گفت : قهوه های این کافه عالین مگه نه؟
.
.
.
#سناریو#بی_تی_اس#نامجون#جین#شوگا#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#کیپاپ#ویسگون#رمان#ارمی
هر ثانیه بیشتر دستپاچه میشد تا به میز تهیونگ رسید نظرش عوض شد و برگشت تا بره.
تهیونگ با تعجب لب زد : ا.ت؟
ا.ت لب پایینش رو گاز گرفت و برگشت با قرمزی رو گونه اش لب زد : س..سلام
تهیونگ با تعجب نگاهی بهش کرد وگفت : چیزی شده؟
ا.ت کمی جلوتر اومد و ظرف غذا رو جلوی تهیونگ گذاشت: خب...نه..ای..اینو براتون اوردم..به خاطر تشکر..برای..دارو هام
تهیونگ لبخندی زد و سری تکون داد : مرسی...نمیشینی؟
ا.ت از استرس اروم لبخندی زد و روبه روی تهیونگ نشست.
تهیونگ ظرفای غذا رو روبه روی خودش کشید و لب زد : از بوشون به نظر خوشمزه میاد.
ا.ت لبخندی از استرس زد و منتظر موند تا تهیونگ غذاشو تست کنه.
تهیونگ یه لحظه مکث کرد و سرش و بلند کرد و به ا.ت نگاه کرد : راستی...چرا داشتی برمیگشتی؟
ا.ت از این سوال تعجب کرد و گفت : خب راستش...پشیمون شدم...فکر کردم مزاحمت شدم
تهیونگ سری تکون داد و کمی از کیم چی و ببین چابستیک گرفت و توی دهنش گذاشت.
چشاش رو بست و اخم ریزی کرد.
ا.ت نگران به اخم تهیونگ نگاه کردی و سریع گفت : بدمزه اس؟
تهیونگ چشاش رو باز کرد و با برقی که توی چشاش بود گفت : عالیه
ا.ت نفس عمیقی کشید و از اسودگی سری تکون داد.
تهیونگ کمی کیمچی برداشت و سمت ا.ت گرفت : بیا خودتم بخور
ا.ت با تعجب نگاهش رو بین چابستک و تهیونگ چرخوند و کمی از کیمچی رو وارد دهنش کرد.
ا.ت سری تکون داد و با لبخند گفت : اوهوم خوشمزه است.
تهیونگ لبخندی زد و دوباره کمی کیمچی خورد .
با دهن پر سمت پای ا.ت اشاره کرد و گفت : پات چطوره؟
ا.ت کمی تکون خورد و گفت : خوبه...مثل قبله فقط زیاد سر پا می ایستم درد میگیره.
تهیونگ : درسات تموم شد؟
ا.ت : اره دانشگاه سئول قبول شدم
تهیونگ : خوبه ... افرین.
ا.ت : ممنون
تهیونگ کمی مضطرب به ا.ت نگاه کرد و لب زد : کی وقتت خالیه؟
ا.ت : چی؟....اها...فعلا خالیه...پنج روز تا ترم جدید دارم
تهیونگ : میتونیم...فردا با هم بریم بیرون؟
ا.ت که از ذوق میخواست جیغ بزنه قرمز شده بود سری تکون داد و گفت : معلومه
تهیونگ : خب...وقتم تموم شد...باید برم...ممنون بابت غذا عالی بود...فعلا
ا.ت از جاش بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد و بعدش دسته کیفش رو توی دستش فشار داد و لب زد :فعلا
***
دو سال بعد
تهیونگ کمی از قهوه اش رو خورد و سمت ا.ت گفت : قهوه های این کافه عالین مگه نه؟
.
.
.
#سناریو#بی_تی_اس#نامجون#جین#شوگا#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#کیپاپ#ویسگون#رمان#ارمی
۱۸.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.