عشق گمشده
پارت3
جیمین ویو
ات حالش خوب شده بود و همش سراغ تهیونگ رو میگرفت بهش گفتم میاد...
ویو ات
حالم بهتر بود سوار ماشین شدیم که یک برگه زیرم بود برش داشتم
برگه:
ات نمیدونم دیگه چجوری بهت نگاه کنم دیگه من نمی تونم باهات باشم روشو ندارم
امیدوارم خوشبخت شی و یه روز خوشحال با دوس پسرت ببینمت
ولی من بهت قول میدم هرگز با کسی ازدواج نکنم....
اشکام رو نتونستم نگه دارم......
ویو جیمین:
ات افسرده شده بود و از وقتی نامه رو خونده بود رفته بود تو اتاقش و فقط به دیوار زل زده بود..
یک هفته بعد
جیمین ویو
ات هیچی نمیخورد و هنوز به دیوار زل زده بود
مامان عصبانی شد رفت و زد تو گوش ات
مامان ات: اون پسر ارزششو داره چرا اینطوری میکنی حداقل یکم گریه کن خالی شی تو دق میکنی اخر و منو هم دق میدی(عصبانی و گریون)
ات همونطوری به دیوار نگاه میکرد
تصمیم گرفتیم ببریمش دکتر
دکتر هر چی سوال میپرسید اون فقط به دستاش نگاه می کرد..
دو سال بعد
جیمین ویو
منو هه نا ازدواج کرده بودیم ات حالش بهتر بود و کم کم اونا فراموش کرده بود ولی اون ات ی قبلی نشد
یه دختر سرد و خشک اون دختر کیوت و تو دل برو نبود ارایش دارک میکرد لباسای جذب میپوشید و تا ازش سوالی نمیپرسیدیم حرفی نمیزد
واقعا نگرانش بودم ولی مامان گفت بزار راحت باشه
ات خونه ی ما پیش منو هه نا زندگی میکنه
ویو ات
هعی زندگی💔🌱
داشتم تو خیابونا قدم میزدم و هدفون مشکیم رو گوشام بود و spring day از بی تی اس گوش میدادم که گوشیم زنگ خورد....
خواهشا لایک کنید ❤
جیمین ویو
ات حالش خوب شده بود و همش سراغ تهیونگ رو میگرفت بهش گفتم میاد...
ویو ات
حالم بهتر بود سوار ماشین شدیم که یک برگه زیرم بود برش داشتم
برگه:
ات نمیدونم دیگه چجوری بهت نگاه کنم دیگه من نمی تونم باهات باشم روشو ندارم
امیدوارم خوشبخت شی و یه روز خوشحال با دوس پسرت ببینمت
ولی من بهت قول میدم هرگز با کسی ازدواج نکنم....
اشکام رو نتونستم نگه دارم......
ویو جیمین:
ات افسرده شده بود و از وقتی نامه رو خونده بود رفته بود تو اتاقش و فقط به دیوار زل زده بود..
یک هفته بعد
جیمین ویو
ات هیچی نمیخورد و هنوز به دیوار زل زده بود
مامان عصبانی شد رفت و زد تو گوش ات
مامان ات: اون پسر ارزششو داره چرا اینطوری میکنی حداقل یکم گریه کن خالی شی تو دق میکنی اخر و منو هم دق میدی(عصبانی و گریون)
ات همونطوری به دیوار نگاه میکرد
تصمیم گرفتیم ببریمش دکتر
دکتر هر چی سوال میپرسید اون فقط به دستاش نگاه می کرد..
دو سال بعد
جیمین ویو
منو هه نا ازدواج کرده بودیم ات حالش بهتر بود و کم کم اونا فراموش کرده بود ولی اون ات ی قبلی نشد
یه دختر سرد و خشک اون دختر کیوت و تو دل برو نبود ارایش دارک میکرد لباسای جذب میپوشید و تا ازش سوالی نمیپرسیدیم حرفی نمیزد
واقعا نگرانش بودم ولی مامان گفت بزار راحت باشه
ات خونه ی ما پیش منو هه نا زندگی میکنه
ویو ات
هعی زندگی💔🌱
داشتم تو خیابونا قدم میزدم و هدفون مشکیم رو گوشام بود و spring day از بی تی اس گوش میدادم که گوشیم زنگ خورد....
خواهشا لایک کنید ❤
۵.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.