جادوگرسیاه وعشق ❤️🖤پارت۹
هیرا:اره بشین .ممون جیمین ولی تو اینجا چی کار میکونی
هیرا:اینو من باید بگم .
جیمین:گفت هم تعجب کردم هم خوش حال شودم که دیدمت دیگه روی من احساب خودم مواظبتم
دوست عزیزم.
هیرا خندید
جیمین:هیرا بعد از دانشگاه بیا خونه من خونه ی من به این جا نزدیک بیا آدرس رو برات نوشتم هتمن بیا .
هیرا:منم از دیدنت خوش حال شودم باشه میام .
جیمین هیرا غذاشون خوردن برگشتن به کلاس درس.
هیرا از دانشگاه اومد بیرون داشت باران میبارید.
هیرا:لعنتی الان چه جوری خودمو به خونه جیمین برسونم باید تاکسی پیدا کونم .داشت دستشو تکون میداد تا یه تاکسی پیدا کونه که
یه ماشین جلوش وایساد شیشه های ماشین داد پایین جونگکوک بود گفت بیا میرسونمت .
هیرا:کی گفت من بهت کمک تو احتیاج دارم .
جونگکوک:باشه هرجور دوس داری دختری پرروه.
هیرا از ماشین دورشود ولی یه دفه افتاد روی زمینی .
جونگکوک وقتی هیرا رو دیداز ماشین پرید پایین هیرا رو بغل کرد آورد توی ماشین
هیرا:اینو من باید بگم .
جیمین:گفت هم تعجب کردم هم خوش حال شودم که دیدمت دیگه روی من احساب خودم مواظبتم
دوست عزیزم.
هیرا خندید
جیمین:هیرا بعد از دانشگاه بیا خونه من خونه ی من به این جا نزدیک بیا آدرس رو برات نوشتم هتمن بیا .
هیرا:منم از دیدنت خوش حال شودم باشه میام .
جیمین هیرا غذاشون خوردن برگشتن به کلاس درس.
هیرا از دانشگاه اومد بیرون داشت باران میبارید.
هیرا:لعنتی الان چه جوری خودمو به خونه جیمین برسونم باید تاکسی پیدا کونم .داشت دستشو تکون میداد تا یه تاکسی پیدا کونه که
یه ماشین جلوش وایساد شیشه های ماشین داد پایین جونگکوک بود گفت بیا میرسونمت .
هیرا:کی گفت من بهت کمک تو احتیاج دارم .
جونگکوک:باشه هرجور دوس داری دختری پرروه.
هیرا از ماشین دورشود ولی یه دفه افتاد روی زمینی .
جونگکوک وقتی هیرا رو دیداز ماشین پرید پایین هیرا رو بغل کرد آورد توی ماشین
۱۲.۴k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.