نا امید نشو
سال هشتاد و پنج استخدام شدم آبان ماه بود دو تا کلاس داشتم به گمانم چهل دانش آموز بچه ها کاملا نا امید بودند واقعا نمی دانستم نمره ای دستم نیست ولی می دانستم که جوانان خیلی نا امیدند خندیدم و گفتم شما ها همه قبولید این اولین و آخرین صد در صد قبولی جوانان پسر قوچان در امتحانات نهایی بود چون چند سال بعدش امتحان نهایی از کار و دانش حذف شد دانش آموز داشتم از انگلیسی فقط حروفش را بلد بود خودش برگه امتحانش را پر کرد و قبول شد یا دانش آموزی یک شعر با وزن و قافیه در امتحان فارسی اش گفت !!! قبلش هم بهشون گفته بودم من مدرکش را ندارم یا همکاری داشتیم که لیسانس معماری بود گفت این دوره طراحی داخلی را چطوری میخواهی درس بدهی ! فکر می کرد چون من مهندسی عمران خواندم مدرسه تعطیل میشه سال بعد سربازیش تمام شد و تنها رفتم سر کلاس تک تک دانش آموزان خدا را شکر کردند که سربازی اش تمام شده یادمه دوره که تمام شد یک دانش آموز داشتیم که میخواست نانوا بشه چون پدرش نانوا بود طراح داخلی شد
۳۵
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.