رمان
مافیای خشن من p8
ا. ت :گریه میکنه
کوک:بس کن الان باید دنبال راه نجات باشیم...
ا. ت:همش تقصیر منهههه اگه یخ بزنیم چییییی...
کوک:محکم دستاشو میزاره روی شونه های ا. ت، ا. ته الان وقت گریه و زاری نیست کاری که شده باید درستش کنیم اگه بشینیم زار زار گریه کنیم زودتر از اونی که فکرشو بکنی میمیریم....
ا. ت:باشه ولی چیکار کنیم؟ هق هق
کوک:تو اعقب بمون چون جلو هوا سرده من میرم جلو میشینم که جات راحت باشه...
ا. ت:اما من جام خوبه
کوک:نمیخواد چیزی بگی...
ا. ت
کوک دستاش خونی شده بود و داشت با همون دستای خونیش پنجره رو میشکست دستاش انقدر داشت خون میریخت که کامل قرمز شده بود من دستام ضعیف و زخمی بودن دیگه توان نداشتم بدنم میلرزید...
کوک:ا.ت بیا این کاپشن و لباسامو بگیر خودتو بپشون...
ا. ت:اما کوک تو چی...
کوک:الان تو مهمتری...
(شب)
هوا تاریک شده بود کوک کل صورتش خونی بود ، دستاش رنگش پریده بود داشت یخ میزد:
ا. ت:کوک بیا استراحت کن اینطوری یخ میزنی
کوک:باشه الان میام
ا. ت :گریه میکنه
کوک:بس کن الان باید دنبال راه نجات باشیم...
ا. ت:همش تقصیر منهههه اگه یخ بزنیم چییییی...
کوک:محکم دستاشو میزاره روی شونه های ا. ت، ا. ته الان وقت گریه و زاری نیست کاری که شده باید درستش کنیم اگه بشینیم زار زار گریه کنیم زودتر از اونی که فکرشو بکنی میمیریم....
ا. ت:باشه ولی چیکار کنیم؟ هق هق
کوک:تو اعقب بمون چون جلو هوا سرده من میرم جلو میشینم که جات راحت باشه...
ا. ت:اما من جام خوبه
کوک:نمیخواد چیزی بگی...
ا. ت
کوک دستاش خونی شده بود و داشت با همون دستای خونیش پنجره رو میشکست دستاش انقدر داشت خون میریخت که کامل قرمز شده بود من دستام ضعیف و زخمی بودن دیگه توان نداشتم بدنم میلرزید...
کوک:ا.ت بیا این کاپشن و لباسامو بگیر خودتو بپشون...
ا. ت:اما کوک تو چی...
کوک:الان تو مهمتری...
(شب)
هوا تاریک شده بود کوک کل صورتش خونی بود ، دستاش رنگش پریده بود داشت یخ میزد:
ا. ت:کوک بیا استراحت کن اینطوری یخ میزنی
کوک:باشه الان میام
۳.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.