نقاب دار مشکی
𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙖𝙨𝙠𝙚𝙙
(𝙋𝙖𝙧𝙩 27)
سوجین: بنظر من بزاریم اسم گروه رو بنفشه...
جونگ کوک: بنظر منم ارتش ارمی.....
جیمین: بنظر من بزاریم دختر و پسر کیوت
یونگی: اوممم..... بنظرم بزاریم عشق
ات: خوبه همه ی اسمایی که گفتید..... بنظر من بزاریم ونوس.... حالا بین این اسم ها.....
جیمین: بنظر من این اسمارو تو کاغذ بنویسیم و کاغذ مچاله کنیم و با کاغذ های دیگه قاطی و یکی شانسی برداره تا ببینیم کدوم یکی از این اسم ها میوفته.....
ات: اوکی فکر بدی نیست.....
( جیمین اسمارو تو کاغذ نوشت و انداخت تو یه ظرف و تکونش داد و گفت)
جیمین: ات بردار....
ات: من بردارم؟....
یونگی: اره فرقی نداره....
ات: باشه....
( ات یه کاغذ برداشت و اسمی که در اومد)
ات: گروه ونوس.....
جونگ کوک: دقیقا اسمی که خودت گفتی در اومد.... (میخنده)
سوجین: به به..... ( میخنده)
یونگی: پس اسم گروه شد ونوس....
ات: اره دیه..... اوکیه دیگه پس....
بقیه: اره......
ات: خب من برم شیر کاکائومو بخورم.....
ات ویو
رفتم سمت شیر کاکائویی که یونگی بهم داد نی رو انداختم توش و شروع به خوردن کردم با لذت و از کلاس رفتم بیرون و یونگی هم دنبالم اومد.....)
یونگی: خب چخبر.....
ات: اوممم..... سلامتی....
یونگی: دیشب کنسرت رفتی؟....
ات: اره..... خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت.....
یونگی: اها..... بایست کیه؟....
ات: هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتم..... بین شوگا و جیمین موندم.....
یونگی: اها.....
ات: جیمین که خیلی کیوت بود مخصوصا کاراش خنده دار بود و صداشم ارامش بخش.....
یونگی: اوهوم.... ( لبخند غمگین)
ات: شوگا هم رپرش فوقالعاده بود ولی معلوم بود ادم رک و جدی ای هستش و خوشم اومد ازش.....
یونگی: اها..... چه خوب.....
ات: تو چی....
یونگی: من..... خب بایس منم همون شوگاعه.....
ات: اها..... خیلی شبیه خودته.....
یونگی: از چه نظر؟....
ات: اخلاق و خصلت..... راستی تو چرا ماسک میزنی با بقیه؟....
یونگی: یبارم گفتم..... خوشمون نمیاد کسی قیافه امون ببینه..... اصلا کلا با ماسک عادت داریم....
ات: اوهوم..... ( در حال مکیدن شیر کاکائو که یهو همه ی شیر کاکائو ریخت رو لباسش..... چون لیسا اومد و از عمد زد بهش)
لیسا: وای متاسفم عزیزم حواسم نبود....
ات: ت.... تووو..... ( عصبی)..... ( شیر کاکائو رو انداخت زمین و شیر لیسا رو از دستش گرفت و رو سر لیسا خالیش کرد و انداخت زمین)
لیسا: ( جیغ)......
یونگی: بسته ات بیا بریم.... ( هعی دست ات میکشید..... همه نگاهشون رفته بود سمت ات و لیسا)
ادامه اش تو کامنتا.....
(𝙋𝙖𝙧𝙩 27)
سوجین: بنظر من بزاریم اسم گروه رو بنفشه...
جونگ کوک: بنظر منم ارتش ارمی.....
جیمین: بنظر من بزاریم دختر و پسر کیوت
یونگی: اوممم..... بنظرم بزاریم عشق
ات: خوبه همه ی اسمایی که گفتید..... بنظر من بزاریم ونوس.... حالا بین این اسم ها.....
جیمین: بنظر من این اسمارو تو کاغذ بنویسیم و کاغذ مچاله کنیم و با کاغذ های دیگه قاطی و یکی شانسی برداره تا ببینیم کدوم یکی از این اسم ها میوفته.....
ات: اوکی فکر بدی نیست.....
( جیمین اسمارو تو کاغذ نوشت و انداخت تو یه ظرف و تکونش داد و گفت)
جیمین: ات بردار....
ات: من بردارم؟....
یونگی: اره فرقی نداره....
ات: باشه....
( ات یه کاغذ برداشت و اسمی که در اومد)
ات: گروه ونوس.....
جونگ کوک: دقیقا اسمی که خودت گفتی در اومد.... (میخنده)
سوجین: به به..... ( میخنده)
یونگی: پس اسم گروه شد ونوس....
ات: اره دیه..... اوکیه دیگه پس....
بقیه: اره......
ات: خب من برم شیر کاکائومو بخورم.....
ات ویو
رفتم سمت شیر کاکائویی که یونگی بهم داد نی رو انداختم توش و شروع به خوردن کردم با لذت و از کلاس رفتم بیرون و یونگی هم دنبالم اومد.....)
یونگی: خب چخبر.....
ات: اوممم..... سلامتی....
یونگی: دیشب کنسرت رفتی؟....
ات: اره..... خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت.....
یونگی: اها..... بایست کیه؟....
ات: هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتم..... بین شوگا و جیمین موندم.....
یونگی: اها.....
ات: جیمین که خیلی کیوت بود مخصوصا کاراش خنده دار بود و صداشم ارامش بخش.....
یونگی: اوهوم.... ( لبخند غمگین)
ات: شوگا هم رپرش فوقالعاده بود ولی معلوم بود ادم رک و جدی ای هستش و خوشم اومد ازش.....
یونگی: اها..... چه خوب.....
ات: تو چی....
یونگی: من..... خب بایس منم همون شوگاعه.....
ات: اها..... خیلی شبیه خودته.....
یونگی: از چه نظر؟....
ات: اخلاق و خصلت..... راستی تو چرا ماسک میزنی با بقیه؟....
یونگی: یبارم گفتم..... خوشمون نمیاد کسی قیافه امون ببینه..... اصلا کلا با ماسک عادت داریم....
ات: اوهوم..... ( در حال مکیدن شیر کاکائو که یهو همه ی شیر کاکائو ریخت رو لباسش..... چون لیسا اومد و از عمد زد بهش)
لیسا: وای متاسفم عزیزم حواسم نبود....
ات: ت.... تووو..... ( عصبی)..... ( شیر کاکائو رو انداخت زمین و شیر لیسا رو از دستش گرفت و رو سر لیسا خالیش کرد و انداخت زمین)
لیسا: ( جیغ)......
یونگی: بسته ات بیا بریم.... ( هعی دست ات میکشید..... همه نگاهشون رفته بود سمت ات و لیسا)
ادامه اش تو کامنتا.....
۹.۱k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.