پارت 1۴ آخرین تکه قلبم
#پارت_1۴ #آخرین_تکه_قلبم
دلخور نگام کرد..هیچ وقت نذاشت برم سر اینجور کارا..لابد فکر کرده از لج اون تا کات کردیم اومدم سرکار!
_نیاز من ..
صدای اون دختر نذاشت ادامه بده:
_نیما چطوره بم میاد؟!
لبخندی زد و گفت :
_آره قشنگه!
خیلی خب پس میرم درارمش.
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_مبارکه چه زود یه نفر آوردی جای قبلی!
اخم کرد و اومد جلو تر ..
_غزاله اس،دختر خالم.
_ولی انگار یه خبرایی هس،درکل به من ربط نداره!
دستمو گرفت..حلقم هنوز توی دستم بود اما حلقه ی اون نه!
_نیاز من اون شب عصبی بودم..چرا یعدش هرقدر زنگ زدم بت خطت خاموش بود؟!
چی بگم؟بگم که بیمارستان بودم؟بگم تا اومدم خوب شم بابام تصادف کرد مرد؟بگم عموهام دست کشیدن رو سهم منو خواهر برادرام؟چی بگم به تویی که غرورت از عشقت مهم تر بود؟
_همینطوری.
_نیاز..
_نیما جون!
با اومدن غزاله نیما ازم فاصله گرفت ..
_تو برو من میام.
نیما ام سری تکون داد و رفت.
غزاله بعد از اینکه حساب کرد پوزخندی زد و گفت:
_خیلی جالبه،دو دیقه ای چطور تونستی مخشو بزنی؟!اما انگار ناکام موند نه؟هه..
دلخور نگام کرد..هیچ وقت نذاشت برم سر اینجور کارا..لابد فکر کرده از لج اون تا کات کردیم اومدم سرکار!
_نیاز من ..
صدای اون دختر نذاشت ادامه بده:
_نیما چطوره بم میاد؟!
لبخندی زد و گفت :
_آره قشنگه!
خیلی خب پس میرم درارمش.
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_مبارکه چه زود یه نفر آوردی جای قبلی!
اخم کرد و اومد جلو تر ..
_غزاله اس،دختر خالم.
_ولی انگار یه خبرایی هس،درکل به من ربط نداره!
دستمو گرفت..حلقم هنوز توی دستم بود اما حلقه ی اون نه!
_نیاز من اون شب عصبی بودم..چرا یعدش هرقدر زنگ زدم بت خطت خاموش بود؟!
چی بگم؟بگم که بیمارستان بودم؟بگم تا اومدم خوب شم بابام تصادف کرد مرد؟بگم عموهام دست کشیدن رو سهم منو خواهر برادرام؟چی بگم به تویی که غرورت از عشقت مهم تر بود؟
_همینطوری.
_نیاز..
_نیما جون!
با اومدن غزاله نیما ازم فاصله گرفت ..
_تو برو من میام.
نیما ام سری تکون داد و رفت.
غزاله بعد از اینکه حساب کرد پوزخندی زد و گفت:
_خیلی جالبه،دو دیقه ای چطور تونستی مخشو بزنی؟!اما انگار ناکام موند نه؟هه..
۴.۱k
۲۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.