تک پارتی 🛍️🧸 ( بخش سوم )
ات : اوکی
یه دست با کوک گیم زدم و از اتاقش اومدم بیرون
رفتم دم در اتاقش شاید اونجا باشه
در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد
فکر کردم خوابه پس آروم در و وا کردم و از لایه در اتاق رو نگاه کردم
خواب هم نبود رفتم تو حال
ات : یونگییییی جیمین رو ندیدی ؟ * با داد *
یونگی دوباره پرید ( انقدر بچم رو اذیت نکننننن )
یونگی : اتتتتتتت فکر نمیکنی من خوابمممم
یونگی : نه ندیدم
ات : اوکی
یونگی : ولی شاید بدونم کجاست
ات : کجاست ؟
یونگی : فکر کنم تو باغ داره به گل ها آب میده ( عرررر تصورش میکنم خیلی کیوت میشههههه )
ات : اوکی تنکس
رفتم تو باغ وقتی دیدمش ضربان قلبم رفت بالا
چند دقیقه فقط محو جذابیتش بودم که به خودم اومدم
رفتم نزدیک جیمین آروم و از پشت بغلش کردم
ات : اوپا * کیوت *
برگشت طرفم
جیمین : چیشده
تازگیا وفیتی جیمین رو میدیدم لکنت میگرفتم و ضربان قلبم میرفت بالا
میدونستم معنی این چی میتونه باشه ولی امکان نداره
یه خواهر عاشق برادرش شه ؟ نه نه نمیشه
سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم تا بتونم حرفم رو بزنم
دوستون دارم نارنگیا بایییی ❤️🫶🏻
یه دست با کوک گیم زدم و از اتاقش اومدم بیرون
رفتم دم در اتاقش شاید اونجا باشه
در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد
فکر کردم خوابه پس آروم در و وا کردم و از لایه در اتاق رو نگاه کردم
خواب هم نبود رفتم تو حال
ات : یونگییییی جیمین رو ندیدی ؟ * با داد *
یونگی دوباره پرید ( انقدر بچم رو اذیت نکننننن )
یونگی : اتتتتتتت فکر نمیکنی من خوابمممم
یونگی : نه ندیدم
ات : اوکی
یونگی : ولی شاید بدونم کجاست
ات : کجاست ؟
یونگی : فکر کنم تو باغ داره به گل ها آب میده ( عرررر تصورش میکنم خیلی کیوت میشههههه )
ات : اوکی تنکس
رفتم تو باغ وقتی دیدمش ضربان قلبم رفت بالا
چند دقیقه فقط محو جذابیتش بودم که به خودم اومدم
رفتم نزدیک جیمین آروم و از پشت بغلش کردم
ات : اوپا * کیوت *
برگشت طرفم
جیمین : چیشده
تازگیا وفیتی جیمین رو میدیدم لکنت میگرفتم و ضربان قلبم میرفت بالا
میدونستم معنی این چی میتونه باشه ولی امکان نداره
یه خواهر عاشق برادرش شه ؟ نه نه نمیشه
سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم تا بتونم حرفم رو بزنم
دوستون دارم نارنگیا بایییی ❤️🫶🏻
۲۱.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.