رمان عشق یا خانواده پارت ۸
ا/ت رو روی پا های خودش نشوند (به منظور کاری کرد که بشینه )
تهیونگ : اونجا چه خبر بود ؟(عصبانی )
ا/ت: ببین تهیونگ اونطور که فکر میکنی نیست(باترس)
تهیونگ: پس چطوریه؟
ا/ت: حب به من خیانت شد ناراحت بودم داشتم گریه میکردم که کوک بغلم کرد تا بتونه آرومم کنه
تهیونگ: که اینطور پس منم بغلت میکنم (ا/ت رو بغل کرد )
ا/ت: چی ؟
تهیونگ : دوست نداری بغلت کنم (کیوت )
ا/ت : نه موضوع اینه که .....(خاک تو سرت ما داریم برای بغل ته ته جون میدیم تو داری ازش قرار میکنی 🤣)
تهیونگ : بغلت میکنم (ا/ت رو بغل کرد)
ا/ت: تهیونگ داری چیکارمیکنی(با تعجب)
تهیونگ : میخوای یه کار دیگه کنم (نیشخند)
ا/ت: نه نه صبر کن (تعجب )
گایز ببخشید کم شد
لایک تا ۵
کامنت تا ۵
تهیونگ : اونجا چه خبر بود ؟(عصبانی )
ا/ت: ببین تهیونگ اونطور که فکر میکنی نیست(باترس)
تهیونگ: پس چطوریه؟
ا/ت: حب به من خیانت شد ناراحت بودم داشتم گریه میکردم که کوک بغلم کرد تا بتونه آرومم کنه
تهیونگ: که اینطور پس منم بغلت میکنم (ا/ت رو بغل کرد )
ا/ت: چی ؟
تهیونگ : دوست نداری بغلت کنم (کیوت )
ا/ت : نه موضوع اینه که .....(خاک تو سرت ما داریم برای بغل ته ته جون میدیم تو داری ازش قرار میکنی 🤣)
تهیونگ : بغلت میکنم (ا/ت رو بغل کرد)
ا/ت: تهیونگ داری چیکارمیکنی(با تعجب)
تهیونگ : میخوای یه کار دیگه کنم (نیشخند)
ا/ت: نه نه صبر کن (تعجب )
گایز ببخشید کم شد
لایک تا ۵
کامنت تا ۵
۳۵.۶k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.