عشق دردناک
بغض بدی گلوشو گرفته بود با تمام کتک ها و بدو بیراه های پسر ولی زره ای از عشقش به پسر کم نشده بود
آروم شروع به خوندن کرد
at:رز سیاه از دست افتاد
خواستم برش دارم ولی خار داشت
دوباره دستم افتاد
الان اون روز خونین شده ولی بازم خیلی زیباست
اون رز زیبای قرمز کجاست چرا یهو سیاه شده
الان قلب اونم مثل رز سیاست
ولی بازم خیلی زیباست)پایان
پسر پشت در به صدای دخترک گوش میداد لحظهای از کرده ی خود پشیمون شد
همیشه میگفت عاشقتم ولی الان فرشته اش رو به چه روزی انداخته چهره ای شکسته تر از اینه ولی هنوز پر از عشق نسبت به خودش
ولی همهی این پشیمونی یه لحظه بود دوباره با حرف های اون مرد عصبانی شده دستگیره در رو با قدرت فشار داد و وارد اتاق دخترک شد
دختر بیچاره از شوک ترسید و بیشتر تو خودش جمع شد
با عصبانیت به طرف دخترک خیز برداشت مو های دختر رو دور مچش محکم پیچید و به طرف صورتش نزدیک کرد وحشتناک غرید
jk: هنوزم نمیخوای بگی پدر حرومزادت کجاست
دختر با بیحالی و ضف گفت
at:به خدا نمیدونم کجاست ترو خدا ولم کن
کمکم اشکاش روی گونه هاش غلتید
اما دل پسرک حتی به حال عشق نسوخت
jk:یه بار دیگه میپرسم بگو بابای عوضیت کجاست تا ولت کنم؟
at:نمیدونم....خبر ندارم خواهش میکنم ولم کن بزار برم
پسرک دیگه طاقت نداشت موی دخترک رو بشتر فشار داد
jk:باشه خودت خواستی !
سر دختر بیچاره رو محکم به دیوار بغلش کوبید ۱بار...۲بار...۳...موهای دختر رو ول کرد
که دخترک به زمین خورد بدون نگاه کردن به دختر سمت در رفت دستشو روی دستگیره ی در گذاشت اما قبل از رفتن همون طور که به در زن زده بود به دخترک گفت:jk ...
آروم شروع به خوندن کرد
at:رز سیاه از دست افتاد
خواستم برش دارم ولی خار داشت
دوباره دستم افتاد
الان اون روز خونین شده ولی بازم خیلی زیباست
اون رز زیبای قرمز کجاست چرا یهو سیاه شده
الان قلب اونم مثل رز سیاست
ولی بازم خیلی زیباست)پایان
پسر پشت در به صدای دخترک گوش میداد لحظهای از کرده ی خود پشیمون شد
همیشه میگفت عاشقتم ولی الان فرشته اش رو به چه روزی انداخته چهره ای شکسته تر از اینه ولی هنوز پر از عشق نسبت به خودش
ولی همهی این پشیمونی یه لحظه بود دوباره با حرف های اون مرد عصبانی شده دستگیره در رو با قدرت فشار داد و وارد اتاق دخترک شد
دختر بیچاره از شوک ترسید و بیشتر تو خودش جمع شد
با عصبانیت به طرف دخترک خیز برداشت مو های دختر رو دور مچش محکم پیچید و به طرف صورتش نزدیک کرد وحشتناک غرید
jk: هنوزم نمیخوای بگی پدر حرومزادت کجاست
دختر با بیحالی و ضف گفت
at:به خدا نمیدونم کجاست ترو خدا ولم کن
کمکم اشکاش روی گونه هاش غلتید
اما دل پسرک حتی به حال عشق نسوخت
jk:یه بار دیگه میپرسم بگو بابای عوضیت کجاست تا ولت کنم؟
at:نمیدونم....خبر ندارم خواهش میکنم ولم کن بزار برم
پسرک دیگه طاقت نداشت موی دخترک رو بشتر فشار داد
jk:باشه خودت خواستی !
سر دختر بیچاره رو محکم به دیوار بغلش کوبید ۱بار...۲بار...۳...موهای دختر رو ول کرد
که دخترک به زمین خورد بدون نگاه کردن به دختر سمت در رفت دستشو روی دستگیره ی در گذاشت اما قبل از رفتن همون طور که به در زن زده بود به دخترک گفت:jk ...
۱۲.۶k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.