مافیای من part 16
لانا: اخیش دلم برای خونه تنگ شده بود
کوک: منم
لانا:(بدون هیچ نگاهی و توجهی به کوک رفت توی اتاقش)
کوک: واستا ببینم کجا در میری
لانا:(در رو قفل میکنه و لباس خواب میپوشه چراغ روهم خاموش میکنه و میخوابه کوک هم میره روی کاناپه)
(صبح)
کوک: صبح بخیر عشقه همیشگیم
لانا:...
کوک: لوس نکن دیگه
لانا:...
کوک: اگه باهام حرف نزنی نمیزارم بری دستشویی
لانا: چیه؟ چته؟ چی میخوای؟؟ بگوووو
کوک:(لانا رو میبوسه) ببخشید عصبانی بودم نمیتونستم
لانا: دلم درد موکوله
کوک: خب چیکار کنم بلات
لانا: بیا منو بخور... بزار برم دستشویی
کوک:(دوتا دستاش کنار گوش لاناست) میخوای دوباره هم میخورمت
لانا: برو کنار
ویو لانا: من زورم زیاد بود دربرار جونگ کوک... اما فکرشو نمیکردم از یک مافیا بیشتر زور داشته باشم... دستاشو دادم کنار بعد رفتم سمت دستشویی ولی خندم گرفته بود از کاراش... از دستشویی اومدم بیرون دیدم داره اشپزی میکنه... سریع از پشت بغلش کردم
لانا: بنظرت بازیگریم چقدر خوبه؟
کوک: تو داشتی برام فیلم بازی میکردی
لانا: وای خدا چه شوهری دارم هنوز نمیفهمه داشتم فیلم بازی میکردم
کوک ویو: خیلی خوشحال بودم وقتی گفت داشته فیلم بازی میکرده... منم زود براید استایل بغلش کردم و انداختمش روی تخت... و بوسیدمش
کوک: دوباره بف*اک*ت بدم؟
لانا:...
کوک: ای بابا چرا باز...(میبینه خوابه) خودتو بخواب که نمیزنی؟... نه پس خوابی... بخواب کوشولوی من(یک بوس به پیشونیه لانا میزنه و میره بیرون)
(بازداشگاه)
لونا: اقای محترم... جناب عزیزززز ای خدایا چرا گوش نمیکنین شیطونه میگه یک لنگ بزنم به بهشون خرا (جمله ی اخر رو اروم گفت)
سرباز: چی گفتی
لونا: غلط کردم یعنی انقدر گوشات تیزه
شوگا: ول کن دیگه خوابم میاد
لونا: بیا روی کله ی من بخواب..
شوگا: باشه(میزاره)
لونا: برو کنار...
سرباز: ای خدا... زندانی های شماره ی 335 بروند جای قاضی
لونا: بیدار شو زود باید بریم
شوگا: چییی باشه بریم
،،،،،،،،،،
ذهن لانا: از خوابم بیدار شدم حس کردم میخوام بالا بیارم زود رفتم سمت دستشویی
کوک: چیشد
لانا:(داره بالا میاره) اخ دلم
کوک: چیشد حالت خوبه واستا بریم دکتر (نگرانی)
لانا: بریم(بی حال)
(فلش بک به بیمارستان)
دکتر: این اشتباه نیست؟؟ اخه شما هنوز ۱۸ سالتونه چطور ممکنه
کوک: چییی
لانا: چیشده نگرانم نکنین
کوک: ب. ی. ب. ی گرل...
و بازهم میگم(🖤I have nothing more to say 🖤)
کوک: منم
لانا:(بدون هیچ نگاهی و توجهی به کوک رفت توی اتاقش)
کوک: واستا ببینم کجا در میری
لانا:(در رو قفل میکنه و لباس خواب میپوشه چراغ روهم خاموش میکنه و میخوابه کوک هم میره روی کاناپه)
(صبح)
کوک: صبح بخیر عشقه همیشگیم
لانا:...
کوک: لوس نکن دیگه
لانا:...
کوک: اگه باهام حرف نزنی نمیزارم بری دستشویی
لانا: چیه؟ چته؟ چی میخوای؟؟ بگوووو
کوک:(لانا رو میبوسه) ببخشید عصبانی بودم نمیتونستم
لانا: دلم درد موکوله
کوک: خب چیکار کنم بلات
لانا: بیا منو بخور... بزار برم دستشویی
کوک:(دوتا دستاش کنار گوش لاناست) میخوای دوباره هم میخورمت
لانا: برو کنار
ویو لانا: من زورم زیاد بود دربرار جونگ کوک... اما فکرشو نمیکردم از یک مافیا بیشتر زور داشته باشم... دستاشو دادم کنار بعد رفتم سمت دستشویی ولی خندم گرفته بود از کاراش... از دستشویی اومدم بیرون دیدم داره اشپزی میکنه... سریع از پشت بغلش کردم
لانا: بنظرت بازیگریم چقدر خوبه؟
کوک: تو داشتی برام فیلم بازی میکردی
لانا: وای خدا چه شوهری دارم هنوز نمیفهمه داشتم فیلم بازی میکردم
کوک ویو: خیلی خوشحال بودم وقتی گفت داشته فیلم بازی میکرده... منم زود براید استایل بغلش کردم و انداختمش روی تخت... و بوسیدمش
کوک: دوباره بف*اک*ت بدم؟
لانا:...
کوک: ای بابا چرا باز...(میبینه خوابه) خودتو بخواب که نمیزنی؟... نه پس خوابی... بخواب کوشولوی من(یک بوس به پیشونیه لانا میزنه و میره بیرون)
(بازداشگاه)
لونا: اقای محترم... جناب عزیزززز ای خدایا چرا گوش نمیکنین شیطونه میگه یک لنگ بزنم به بهشون خرا (جمله ی اخر رو اروم گفت)
سرباز: چی گفتی
لونا: غلط کردم یعنی انقدر گوشات تیزه
شوگا: ول کن دیگه خوابم میاد
لونا: بیا روی کله ی من بخواب..
شوگا: باشه(میزاره)
لونا: برو کنار...
سرباز: ای خدا... زندانی های شماره ی 335 بروند جای قاضی
لونا: بیدار شو زود باید بریم
شوگا: چییی باشه بریم
،،،،،،،،،،
ذهن لانا: از خوابم بیدار شدم حس کردم میخوام بالا بیارم زود رفتم سمت دستشویی
کوک: چیشد
لانا:(داره بالا میاره) اخ دلم
کوک: چیشد حالت خوبه واستا بریم دکتر (نگرانی)
لانا: بریم(بی حال)
(فلش بک به بیمارستان)
دکتر: این اشتباه نیست؟؟ اخه شما هنوز ۱۸ سالتونه چطور ممکنه
کوک: چییی
لانا: چیشده نگرانم نکنین
کوک: ب. ی. ب. ی گرل...
و بازهم میگم(🖤I have nothing more to say 🖤)
۵.۷k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.