هرشب کارم شده بود کاروم پا برهنه به بلای بام خونمون برم س
هرشب کارم شده بود کاروم پا برهنه به بلای بام خونمون برم سر رو زانو بزارم واروم به اسمون نگاه کنم وبا حسرت ستاره های شمارو بشمرم اخرش هم میگفتم خدا نیستی اگه بودی منو یادت نمیرفت که ....تا اینکه یه روز فهمیدم که خدا هست ازاون روز حالم بدتر شد اخه حالا فهمیدم که هستی تو بگو وقتی هستی وبازم ندارمت بگو چجور کنار بیام بادلم دیگه ارومم تو صف دنیا هر کی میاد من بازم میرم نفر اخر همیشه اخر چون میدونم نوبتم برسه دنیا تعطیل میشه با ز با دست خالی پشت در دنیا تنها میمونم .داغون تر نبود ازین چشمای خیسو صورت کبود داغونتر نبود اهای .....دنیا من جا موندم
۵۳.۳k
۰۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.