پارت ۸ (عشق پنهان )
برو توی اتاق تا من بیام
از دید ا،ت
رفتم توی اتاق بوخورم گفتم حالا یه چیزی میگه دیگه ولی به محض اینکه لباس خواب پوشیدم
آمد تو یه لبخند شیطانی روی لبش بود منو حول داد روی تخت فرصت حرف زدن به من نداد
(ببخشید بد جا مزاحم میشم ولی دیگه خودتون بقیه رو تصور کنید 😊)
فردا صبح
باید بلند میشودم ولی توان نداشتم که دیدم لباسامو تنمه دیدم در اتاق باز شود جیهوپ بود
ا،ت : مگه تو نباید سرکار باشی
جیهوپ :میشه ازت خواهش کنم باهام خوب باشی
ا،ت :باشه حالا برو سر کار دیگه
جیهوپ : نه دیگه نشود باید منو ببوسی
ا،ت :رفتم ببوسم که یهو روم خیمه زد لبشو روی لبام گذاشت و آروم مک میزد وقتی بوسه تموم
شود ازش پرسیدم برای چی با من بد بودی ؟
جیهوپ : الان میگم ( سال های قبل که هنوز ا،ت با جیهوپ تو یه مدرسه بودن جیهوپ از ا،ت
خوشش میومد برای چند وقت بهت نگفتم تا ا،ت با یه پسر دیگه بود اما اون پسره فقط دوست
ا،ت بوده جیهوپ فکر میکرد اون دوست پسره و از ا،ت ناراحت شود وقتی خانواده جیهوپ با
خانواده ا،ت آشنا شوند اونها رو عقد کردن و بعد چند وقت باهم دیگه ازدواج کردن ولی جیهوپ
هنوز فکر میکردم ا،ت با کسیه تا اینکه اون پسره دوست ا،ت رو دید و باهاش صحبت کرد فهمید
که اشتباه کرده و حالا میخواد با ا،ت خوب باشه )
همین دیگه بیشتر از این نبود الان میفهمم چقدر دوست دارم میشه منو ببخشی
ا،ت :خوب آره ولی واقعا فکر کرده بودی من از اون دخترا هستم که با پسرا بچرخم ؟
جیهوپ : من اشتباه کردم حالا بیا بریم صبحانه بخوریم این یه هفته شرکت به کسی سپردم
میخوام فقط باتو باشم میشه منو ببخشی؟
ا،ت : آره میشه بهم توجه کنی ؟
از دید ا،ت
رفتم توی اتاق بوخورم گفتم حالا یه چیزی میگه دیگه ولی به محض اینکه لباس خواب پوشیدم
آمد تو یه لبخند شیطانی روی لبش بود منو حول داد روی تخت فرصت حرف زدن به من نداد
(ببخشید بد جا مزاحم میشم ولی دیگه خودتون بقیه رو تصور کنید 😊)
فردا صبح
باید بلند میشودم ولی توان نداشتم که دیدم لباسامو تنمه دیدم در اتاق باز شود جیهوپ بود
ا،ت : مگه تو نباید سرکار باشی
جیهوپ :میشه ازت خواهش کنم باهام خوب باشی
ا،ت :باشه حالا برو سر کار دیگه
جیهوپ : نه دیگه نشود باید منو ببوسی
ا،ت :رفتم ببوسم که یهو روم خیمه زد لبشو روی لبام گذاشت و آروم مک میزد وقتی بوسه تموم
شود ازش پرسیدم برای چی با من بد بودی ؟
جیهوپ : الان میگم ( سال های قبل که هنوز ا،ت با جیهوپ تو یه مدرسه بودن جیهوپ از ا،ت
خوشش میومد برای چند وقت بهت نگفتم تا ا،ت با یه پسر دیگه بود اما اون پسره فقط دوست
ا،ت بوده جیهوپ فکر میکرد اون دوست پسره و از ا،ت ناراحت شود وقتی خانواده جیهوپ با
خانواده ا،ت آشنا شوند اونها رو عقد کردن و بعد چند وقت باهم دیگه ازدواج کردن ولی جیهوپ
هنوز فکر میکردم ا،ت با کسیه تا اینکه اون پسره دوست ا،ت رو دید و باهاش صحبت کرد فهمید
که اشتباه کرده و حالا میخواد با ا،ت خوب باشه )
همین دیگه بیشتر از این نبود الان میفهمم چقدر دوست دارم میشه منو ببخشی
ا،ت :خوب آره ولی واقعا فکر کرده بودی من از اون دخترا هستم که با پسرا بچرخم ؟
جیهوپ : من اشتباه کردم حالا بیا بریم صبحانه بخوریم این یه هفته شرکت به کسی سپردم
میخوام فقط باتو باشم میشه منو ببخشی؟
ا،ت : آره میشه بهم توجه کنی ؟
۲۹۰.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.