part 11
رفتم پایین سوار ماشین هه سو شدم
هه سو : سلام خوشگل خاله😚
ا.ت: سلام هه سو خانم ببین بار اخرت باشه منو نادیده میگیری 😠
هه سو: باشه بابا 😬
ا.ت: آفرین دختر خوب
هه سو : از وقتی حامله شدی خیلی لوس تر شدی
ا.ت: هی حواست به رانندگی کردنت باشه
هه سو: باشه بابا دیشب راستی چطور بود هم چی خوب پیش رفت
ا.ت: اره عالی بود فقد یه چیزی
هه سو: چیزی شده
ا.ت: اره یه ادم ناشناس هست هی بهم پیام میده
هه سو: بعد که رسیدم به ببینم کی به هت پیام داد
ا.ت: باشه
ا.ت و هه سو بعد از ۳۰ دقیقه به محل کار خودشون رسیدن
هه سو: ا.ت بعدبیا توی اتاقم
ا.ت: چشم سونبه
هه سو: خب دیگه من برم
ا.ت: هم به اتاق کار خودش رفت مشغول خودن پرونده ها شد که با صدای در به خودش اومد
تق تق تق تق
ا.ت: بله بفرمایید
نامجون وارد اتاق شد ا.ت زمانی که متوجه شد نامجون وارد اتاق شده احترام نظامی گذاشت و گفت
ا.ت: چیزی شده قربان
نامجون: نه فقد خواستم بدونم پرونده هارو تا کجا پیش بردی
ا.ت: متأسفانه بیشتر از سه تا پرونده رو نتونستم بخونم
نامجون: او چه خوب همین قدر هم خوبه که تو تونستی بخونی
ا.ت : ممنون قرباننامجون: وقت ناهار برو ناهارت بخور
ا.ت: چشم آقای کیم
نامجون اتاق کار ا.ت رو ترک کرد
ویو: ا.ت: رفتار آقای کیم یکم منو معذب میکرد گوشیم رو چک کردم دیدم کوک پیام داد
جونگکوک: سلام خوبی میدونم الان کار داری ولی هروقت وقت کردی بهم پیام بده مواظب خودت و کوچولو مون باشه
ا.ت: سلام خوبی دلم برات تنگ شده
...
...
...
...
جونگکوک: منم دلم برات تنگ شده شاید شب دیر بیام تو بخواب باشه
ا.ت: باشه ولی سعی کن زود بیای
جونگکوک: فعلا کاری نداری من جلسه دارم
ا.ت : باشه بای مواظب خودت باش ددی
جونگکوک: خدافظ
.
.
.
.
.
.
.
سلام چطورید امیدوارم از خوندن فیک ها لذت ببرید ممنون میشم حمایت کنید
هه سو : سلام خوشگل خاله😚
ا.ت: سلام هه سو خانم ببین بار اخرت باشه منو نادیده میگیری 😠
هه سو: باشه بابا 😬
ا.ت: آفرین دختر خوب
هه سو : از وقتی حامله شدی خیلی لوس تر شدی
ا.ت: هی حواست به رانندگی کردنت باشه
هه سو: باشه بابا دیشب راستی چطور بود هم چی خوب پیش رفت
ا.ت: اره عالی بود فقد یه چیزی
هه سو: چیزی شده
ا.ت: اره یه ادم ناشناس هست هی بهم پیام میده
هه سو: بعد که رسیدم به ببینم کی به هت پیام داد
ا.ت: باشه
ا.ت و هه سو بعد از ۳۰ دقیقه به محل کار خودشون رسیدن
هه سو: ا.ت بعدبیا توی اتاقم
ا.ت: چشم سونبه
هه سو: خب دیگه من برم
ا.ت: هم به اتاق کار خودش رفت مشغول خودن پرونده ها شد که با صدای در به خودش اومد
تق تق تق تق
ا.ت: بله بفرمایید
نامجون وارد اتاق شد ا.ت زمانی که متوجه شد نامجون وارد اتاق شده احترام نظامی گذاشت و گفت
ا.ت: چیزی شده قربان
نامجون: نه فقد خواستم بدونم پرونده هارو تا کجا پیش بردی
ا.ت: متأسفانه بیشتر از سه تا پرونده رو نتونستم بخونم
نامجون: او چه خوب همین قدر هم خوبه که تو تونستی بخونی
ا.ت : ممنون قرباننامجون: وقت ناهار برو ناهارت بخور
ا.ت: چشم آقای کیم
نامجون اتاق کار ا.ت رو ترک کرد
ویو: ا.ت: رفتار آقای کیم یکم منو معذب میکرد گوشیم رو چک کردم دیدم کوک پیام داد
جونگکوک: سلام خوبی میدونم الان کار داری ولی هروقت وقت کردی بهم پیام بده مواظب خودت و کوچولو مون باشه
ا.ت: سلام خوبی دلم برات تنگ شده
...
...
...
...
جونگکوک: منم دلم برات تنگ شده شاید شب دیر بیام تو بخواب باشه
ا.ت: باشه ولی سعی کن زود بیای
جونگکوک: فعلا کاری نداری من جلسه دارم
ا.ت : باشه بای مواظب خودت باش ددی
جونگکوک: خدافظ
.
.
.
.
.
.
.
سلام چطورید امیدوارم از خوندن فیک ها لذت ببرید ممنون میشم حمایت کنید
۵.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.