قسمت دوم
قسمت دوم
رمان: عاشق
چند دقیقه بعد....
دوروک میاد خونه و میبینه که همه جا بهم ریخته و هر چی صدای اسیه میزنه جواب نمیده
اسم دو پسر دوروک جان و جیوان بود
اسم دو دختر دوروک صینم و دنیز بود
گوشی دوروک درحال زنگ خوردن....
جان: بابا ما اومدیم خونه ی دایی عمر تازه مامان هم خیلی اعصبانی هست و همش گریه میکنه
دوروک: باشه جان الان میام
چند دقیقه بعد....
زنگ در خونه عمر خورد
جان: ایول بابا اومد اسیه: بابا! تو به بابات گفتی بیاد اینجا جان: مامان حالا بعد حرف میزنیم
سوسعم ازدواج کردن اما بچه ندارن و یاسمین خواهر عمر نیست
دوروک: اسیه! اسیه کجایی؟ اسیه: بله دوروک: بله یعنی چی اتفاقی افتاده؟ عمر: نگاه کن هنوز میگه اتفاقی افتاده! تو با یاسمین باهم بگین و بخندین بعد خواهر من گریه کنه دوروک(زیر لب): اوه. فهمید
عمر: مردک چی داری میگی زیرلب؟
دوروک: یاسمین کجا بود من با اون چیکار دارم
اسیه: دوروک خودت رو نزن به اون راه من میفهمم شما دوتا باهمین خودم دیدم
زنگ در خونه عمر.....
رمان: عاشق
چند دقیقه بعد....
دوروک میاد خونه و میبینه که همه جا بهم ریخته و هر چی صدای اسیه میزنه جواب نمیده
اسم دو پسر دوروک جان و جیوان بود
اسم دو دختر دوروک صینم و دنیز بود
گوشی دوروک درحال زنگ خوردن....
جان: بابا ما اومدیم خونه ی دایی عمر تازه مامان هم خیلی اعصبانی هست و همش گریه میکنه
دوروک: باشه جان الان میام
چند دقیقه بعد....
زنگ در خونه عمر خورد
جان: ایول بابا اومد اسیه: بابا! تو به بابات گفتی بیاد اینجا جان: مامان حالا بعد حرف میزنیم
سوسعم ازدواج کردن اما بچه ندارن و یاسمین خواهر عمر نیست
دوروک: اسیه! اسیه کجایی؟ اسیه: بله دوروک: بله یعنی چی اتفاقی افتاده؟ عمر: نگاه کن هنوز میگه اتفاقی افتاده! تو با یاسمین باهم بگین و بخندین بعد خواهر من گریه کنه دوروک(زیر لب): اوه. فهمید
عمر: مردک چی داری میگی زیرلب؟
دوروک: یاسمین کجا بود من با اون چیکار دارم
اسیه: دوروک خودت رو نزن به اون راه من میفهمم شما دوتا باهمین خودم دیدم
زنگ در خونه عمر.....
۷.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.